یکشنبه، مرداد ۸

سفر

سفر

همون قدر که سفر رو دوست دارم از چمدان بستن بیزارم...دلم نمیاید هیچ کدام از وسایل شخصی ام را نبرم حتی اگر بدانم که در طول مدت اقامتم کاربرد چندانی نخواهد داشت...یک سری خورده ریز که پای ثابت همهء سفرها است حتی اگر یک مسافرت کوتاه یک هفته ای باشد...دیشب به هر ضرب و زوری بود چمدان بزرگه را بستم اما چمدان دستی ام هنوز که هنوز است وسط اتاق است با یک کوه وسیله ای که دلم نمیاید جا بگذارم!

چهارشنبه، مرداد ۴

اینسو و آن سوی دیوار

اینسو و آن سوی دیوار





...اخبار تلویزیون ایران از جنگ رو پیگیری میکنم. حالم داره بهم میخوره. خبرنگارای سیما در اینجا رو از نزدیک میشناسم. یا دیوانه شدن یا ابزار دستی شدن در اختیار سیاست های کشور عزیزمون. حتی دلم نمیخواد یه زنگ کوچیک بهشون بزنم. به جرات میتونم بگم ۶۰ درصدش دروغه...

...تناقض اخبار ایران با واقعیات به قدری زیاده که نمیشه گفت. من که دیگه اخبار ایران رو تحریم کردم. گاهی فقط نگاه میکنم ببینم خانواده ام در تهران چی به خوردشون داده میشه...

...برخی مسئولین لبنانی میگن جنگی که درگرفته در واقع نبرد ایران و اسرائیل هست در خاک ما برخی دیگر سعی میکنن باعث اختلاف داخلی نشن تا فعلا این بحران بخوابه و بعد تصمیم بگیرن که چی کار کنن. این وسط برای اسرائیل هیچی ممنوع نیست. جنوب لبنان پر از جسد و خرابی شده. از حومه پایتخت چیزی نمونده. تموم پل های کشور منفجر شدن. ناوچه های اسرائیلی از نزدیکی ساحل بمباران میکنن. اتحادیه عرب هیچ موضعی نگرفته. هر گونه تصمیمی در سازمان ملل توسط آمریکا وتو شد. مردم لبنان در حال فرار هستن و حزب الله هنوز تصمیم به هدف قرار دادن اسرائیل نگرفته. حملاتی که تا حالا شده در واقع هیچی نیست جز چند تا موشک و بمب ساده که در قبال خرابی لبنان هیچه...


اولین پستی که از وبلاگ آنسوی دیوار خواندم شرحی بود بر روزی که عملیات انتحاری در بازار نزدیک خانه اش به وقوع پیوسته بود...خواندن احساسات شهروند کشوری که همیشه در رسانه های رسمی به عنوان غاصب و جنایتکار از آن یاد میشد دریچهء تازه ای به دنیایی غریب به رویم گشود...
امشب با خواندن وبلاگ ایرانی که از قلب لبنان در مورد بحران اخیرگزارش میکند باز این احساس در من زنده شد...در بحبوحهء اخبار تقلبی و دستکاری شده ای که از رسانه های غربی و نیز رسانه های خاورمیانه پخش میشود علی در وبلاگش در مورد ابعادانسانی فاجعهء عظیمی که در این منطقه در جریان است مینویسد...در مورد نقش کشورهای دوست و همسایه!! در گسترش این فاجعه و البته در مورد نتایجی که این بحران برای ایران در بر خواهد داشت...

شنبه، تیر ۳۱

دربارهء من

دربارهء من


از اون پست حامد و بلوط و انار که در مورد خصوصیات بد و خوبشون نوشتن یه مدت میگذره امروز دیدم که نازلی هم درمورد خودش نوشته گفتم منم بنویسم که پرچم این امر مقدس زمین نمونه...اما همینجا اعلام میکنم که در اولین فرصت یک پست مفصل در مورد مدرسهء تابستانی و بحثهای مربوز به جنگ احتمالی برضد ایران میگذارم...
اینهم از خصوصیات بدو خوب من:
یک. فراموشی, مثلآ همین الان کل خصوصیات بدم رو یادم رفت!
دو. حساب و کتاب پولم رو ندارم زیاد, با دیدن کیف و کفش و عطر دیگه مامانم رو هم نمیشناسم.
سه. توی تقسیم وقتم مشکل دارم البته الان خیلی بهتر شدم اما کلآ همیشه میخوام ده تا کار رو در یک زمان محدود انجام بدم.
چهار. بخاطر مورد سه توی عملی کردن برنامه هام دچار مشکل میشم.
پنج. توی روابطم با آدمها خیلی بیشتر احساسی برخورد میکنم تا عقلانی و کلی هم تا حالا ضربه شو خوردم اما خوب تیرماهی هستم دیگه.
شش. قبلآ یک فاز آویزون شدن به آدمهایی رو داشتم که دوستشون دارم از اونجایی که سعی در کنترلش داشتم الان بطور کلی با همهء آدمهای دوروبرم فاصله دار برخورد میکنم.
هفت. درجهء اعتماد به نفسم به عوامل مختلفی بستگی داره از موقعیت ماه در آسمان تا پاشنهء کفشم! ولی کلآ اعتماد به نفسم بالاست.
هشت. حسرت چیزی رو نمیخورم چون ه میدونم اونچه که از آدمها و موقعیتها میبینم بخش بسیار بسیار اندکی از واقعیت است.
نه. زود عصبانی میشم و جوش میارم واین بعضی موقع ها نتایج مخربی به بار آورده.
ده. به نظم و ترتیب اهمیت میدم تا حدی که توی محیط بی نظم اصلآ تمرکز ندارم.
یازده. احمق و گول نیستم ولی ادای زرنگها را هم درنمیارم...مخصوصآ توی بعضی روابطم خودم را به خنگی میزنم تا ظرفیت طرف مقابلم را بسنجم.
دوازده. خیالبافی را دوست دارم اما سعی میکنم که فاصله ام با واقعیت زیاد نشود درواقع حتی در خیالبافیهایم هم واقعیت گرا هستم!
سیزده. حرف آدمهایی که برایم اهمیت دارند تاثیر گذار است.
چهارده. ارتباط و وابستگیم به دوستانم بیشتر از خانواده ام است.
پانزده.در قطع کردن روابط هم مثل شروع آشنایی بیشتر احساسی هستم تا عقلانی یعنی ممکن است یک حرکت کوچک آدمی دلم را بزند و همین باعث شود که کلآ از خیر رابطه باهاش بگذرم البته این بیشتر مال موقعی است که با آدمی خیلی صمیمی نیستم.
شانزده. آدمها نقش مهمی در زندگیم ایفا میکنند.
هفده. آدم مستقلی هستم و از تکیه کردن به دیگران بیزار.
هجده. تنهایی برایم به معنی انزوا نیست از لحظات تنهاییم لذت میبرم و خوب بلدم که خودم را سرگرم کنم.
نوزده. زندگی بدون کتاب و فیلم و موسیقی و عکس برایم بی معناست.
بیست. ذهنم پر از ایده های نابی است که به علت همون عدم توانایی تقسیم وقت عملی نمیشوند.
بیست و یک. در کارهای گروهی خیلی سریع توانایی های افراد رو تشخیص میدم و قدرت تقسیم مسئولیتم بالاست بخاطر همین خیلی وقتها رئیس بازی هم درمیاورم.
ادامه دارد...

یکشنبه، تیر ۲۵

ایران سرزمینی پر از عقده های جنسی

ایران سرزمینی پر از عقده های جنسی ؟


خبرنگار اروپایی در گزارشش بارویکردی مثبت به وضعیت اجتماعی ایران و موقعیت جوانان میپردازد و دقایق پایانی گزارش شاهد دست درازی و آزار جنسی زن جوان خبرنگار توسط پلیس خدمتگزار هستیم! گزارش تصویری ازایران

چهارشنبه، تیر ۲۱

مدرسهء تابستانی!

مدرسهء تابستانی!

من الان در اینجا هستم!
مدرسهء تابستانی تحقیقات صلح و حل اختلاف امسال برای بیست و سومین پیاپی درهفتهء اول جولای در بورگن لند برگزارمیشود.
تم اصلی دورهء امسال تاثیر رسانه ها برجنگ است باعنوان رسانه های خوب و جنگ بد!
شاید برایتان جالب باشد که بدانید ایران و جنگ احتمالی بر علیه آن نقطهء اشتراک اغلب سخنرانی ها و بحثهای سه روز گذشته را تشکیل میداده.
نه تنها سخنرانان که شرکت کنندگان در این جلسات طیف وسیعی را تشکیل میدهند از دانشجویان رشته های علوم سیاسی و روزنامه نگاری تا دیپلماتها و خبرنگاران بین المللی.
عصر دوشنبه اولریش تیلگنر رییس دفتر زد دی اف در تهران که برای سخنرانی در این برنامه مستقیم از تهران به وین آمده بود سعی کرد که چهرهءایران در سالهای اخیر را تصویر کند و بویژه احتمال حملهء اتمی به ایران را مورد بحث قرار داد.
به عقیدهء تیلگنر که دستکم در بیست و هشت سال گذشته در مورد خاورمیانه و بویژه ایران تحقیق و بررسی میکند مردم ایران و بویژه جوانان علاقهء چندانی به برقراری دیالوگ با غرب ندارند...تیلگنر با کنایه میگوید که در خیابانهای بالای شهر که جوانها برای ردو بدل کردن شماره تلفن و وقت گذرانی جمع میشوند بیش از هرچیز صدای بلند موزیک ایرانی شنیده میشود و نه موزیک غربی...
اولریش تیلگنر همچنین از افزایش احتمال حملهء به ایران از طرف اسراییل و آمریکا سخن گفت...به عقیدهء این خبرنگار پرسابقهء آلمانی حکومت ایران با بی احتیاطی این احتمال را ناچیز میشمارد و این امر نتایج وخیمی برای ایران و جهان در پی خواهد داشت.
مدرسهء تابستانی تا جمعه ادامه دارد و من سعی میکنم که در چند روز آینده گزارش مفصل تری از سخنرانیها و مباحثات را در وبلاگ بیاورم.

جمعه، تیر ۱۶

کافه کاخ

کافه کاخ




پارسال تابستون توی تهران کلی دنبال یک کافی شاپ توی فضای باز میگشتم وبالاخره روز آخر کافه کاخ نیاوران رو کشف کردم...یک کلبهء چوبی باصفا با میز و صندلی در فضای باز در کنار یک حوضچهء قشنگ و جلوی کوشک احد شاهی یعنی همون ساختمون قشنگی که اون بالا توی عکس میبینید... پارسال کلی ازش عکس انداختم و کلی هم با برو بکس شب آخر اونجا نشستیم و به گارسونهای تنبلش زیر لبی بدوبیراه گفتیم و تازه کلی هم برای امسال تابستون براش برنامه داشتم که الان توی وبلاگ کولی ها خوندم که اونم پلمپ شده!!! خدائیش که این ملت چه سلیقه ای دارن در ضد حال زدن و جالب که ما ملت چه رویی داریم و همچنان از نفس نمیفتیم...

پنجشنبه، تیر ۱۵

غرغرهای یک موجود تبدار

غرغرهای یک موجود تبدار


برعکس همیشه که سرماخوردگی و تب کردنم رو دوست داشتم و با ایام بیماری کلی حال میکردم این بار عصبی شدم و بی قرار...مدام دور خودم میچرخم و با زمین و زمون چپ افتادم...اتاقم مثل میدون جنگه و به اندازهء یک سال هم لباس اتو نکرده اینجا ردیف شده اما اصلآ حسش نیست...نشستم باخودم فکر میکنم دلیل عصبانیتم رو پیدا کنم...اما خوب هیچ اتفاق جدید و تازه ای نیفتاده تنها نکته اینه که دلم میخواد بیشتر وقت داشته باشم و به کارهام برسم و برنامه هامو ردیف کنم اما انگار روز و شب ها مثل برق و باد میگذره...این مریضی هم انرژی آدم رو به صفر میرسونه و تنها زمانی که آرامش دارم موقعی است که از تب بیهوش میشم چون دیگه مغزم خاموش میکنه و گرنه تمام مدتی که توی تخت دراز کشیدم و از بیحوصلگی کتاب و مجله ورق میزنم فکر هزارویک کاری هستم که باید انجام بشه...

سه‌شنبه، تیر ۱۳

عشق اول

عشق اول


داشتیم با یکی از دوستام دربارهء تفاوت عشق اول با بقیهء عشقهای آدم حرف میزدیم که به این نکته رسیدیم که اون چیزی که عشق اول رو از رابطه های احساسی بعدی متمایز میکنه اون حس اطمینانی است که ته دل آدم وجود داره...اون حسی که به آدم میگه این رابطه اصیل و یکتاست...اون حسی که میگه این عشق هیچ وقت تموم نمیشه و این رابطه تا ابد پایداره...بعد وقتی اونهمه احساس عمیق و پاک بعد از مدتی به علل مختلف فروکش میکنه و یا تموم میشه و اون عشق ازلی ابدی کمرنگ و ناپدید میشه همراهش اون حس اطمینان عمیق هم ناپدید میشه...در روابط احساسی بعدی همیشه یه حس شک و تردید و عدم اطمینانی همراه آدم هست که میگه که هر رابطه ای هرقدر هم عمیق و اصیل بازهم ممکنه یه روز به پایان برسه...
دوستم میگفت شاید قشنگی رابطه های بعدی این باشه که آدم با علم به این موضوع وقت و انرژی بیشتری برای تداوم رابطه اش صرف میکنه چون تجربه بهش یاد داده که هیچ عشق و رابطه ای خودبخود و بدون صرف توجه پایدار نمیمونه...

نوشتهء کیوان سی و پنج درجه دربارهء تمرین عاشقی

یکشنبه، تیر ۱۱

تولدم مبارک!

تولدم مبارک!

هیچ چیز قشنگتر از این نیست که آدم روز تولدش رو با بهترین دوستانش سپری کنه...یک جمع یکدل و صمیمی که بودنشون آدم رو دلگرم و امیدوار میکنه و البته جای خالی همهء دوستای بامحبتی که اگرچه دور هستند اما یادشون همیشه در ذهن و دلم زنده است...مرسی از همهء تبریکهای حضوری وارکاتی و مسنجری و غیره...

بايگانی وبلاگ