سال نو!
همینجوری داشتم برای خودم مشق مینوشتم و یواشکی به وبلاگها ناخنک میزدم از اونطرف لیوان شیر داغمو مزه مزه میکردم که دلم برای وبلاگ نوشتن تنگ شد! برای نوشتن از دلخوشیهای کوچیکم و ثبت کردن این تعطیلاتی که امسال برای پنجمین سال پیاپی جای تعطیلات عید رو برام گرفته و حالا اصلآ از این جابجایی ناراحت نیستم که خوش خوشانم هم هست از این دوهفتهء ساکت و آرومی که بعد از سرسام کاری و درسی ترم پائیزی گذروندم...بازم وقت پیدا کردم برای اینکه اتاقمو که مثل یه انبار بهم ریخته شده بود مرتب و منظم کنم...تا نصف شب کتاب بخونمو آهنگهای مورد علاقه مو گوش کنم و از اونطرف تا لنگ ظهر بخوابم بدون ترس از اینکه به کلاسم نرسم!!!با دوستام چت کردم...مهمونی کریسمس و سال نو گرفتم با کلی کادوی هیجان انگیز...کلی از دوستام برای تعطیلات اینجا بودن و اونیکی قلم هم بعد از چندین ماه برگشته بود و منهم از دیدن همهء اونها لذت بردم و از بودن باهاشون انرژی گرفتم...
الان هم اگرچه میدونم یک ماه پرکار و استرس پیش رو دارم اما حالم خوبه و ته دلم آروم آرومه از بودن همه اونایی که دوستم دارن ومن دوستشون دارم...
همینجوری داشتم برای خودم مشق مینوشتم و یواشکی به وبلاگها ناخنک میزدم از اونطرف لیوان شیر داغمو مزه مزه میکردم که دلم برای وبلاگ نوشتن تنگ شد! برای نوشتن از دلخوشیهای کوچیکم و ثبت کردن این تعطیلاتی که امسال برای پنجمین سال پیاپی جای تعطیلات عید رو برام گرفته و حالا اصلآ از این جابجایی ناراحت نیستم که خوش خوشانم هم هست از این دوهفتهء ساکت و آرومی که بعد از سرسام کاری و درسی ترم پائیزی گذروندم...بازم وقت پیدا کردم برای اینکه اتاقمو که مثل یه انبار بهم ریخته شده بود مرتب و منظم کنم...تا نصف شب کتاب بخونمو آهنگهای مورد علاقه مو گوش کنم و از اونطرف تا لنگ ظهر بخوابم بدون ترس از اینکه به کلاسم نرسم!!!با دوستام چت کردم...مهمونی کریسمس و سال نو گرفتم با کلی کادوی هیجان انگیز...کلی از دوستام برای تعطیلات اینجا بودن و اونیکی قلم هم بعد از چندین ماه برگشته بود و منهم از دیدن همهء اونها لذت بردم و از بودن باهاشون انرژی گرفتم...
الان هم اگرچه میدونم یک ماه پرکار و استرس پیش رو دارم اما حالم خوبه و ته دلم آروم آرومه از بودن همه اونایی که دوستم دارن ومن دوستشون دارم...