شنبه، آبان ۱۸

یك كار كاملا ایرانی


شما اگر بخواهید به لحاظ تاریخی به این مساله نگاه كنید با در نظر گرفتن مسائل آن دوران چه خواهید گفت. از نظر شما انگیزه‌های اصلی اشغال سفارت آمریكا در تهران چه بود؟

سه انگیزه وجود داشت، اول: اقدامی برای خدشه‌دار كردن قدرت آمریكا. دو: بهره‌برداری از آن در مقابل دشمنان داخلی ملی‌گرایان، سكولارها و چپ‌ها. سوم: تفریح.
فكر نمی‌كنم طرح و نقشه دقیق قبلی برای این كار وجود داشت. در آن زمان آنها با خود فكر می‌كردند الان چه كار كنیم خوب است؟ مثلا می‌گفتند (بریم سفارت رو بگیریم بعد چی؟ یه كاریش می‌كنیم، بعد چی میشه؟) یعنی یك كار كاملا ایرانی. همه اینها یك ژست سیاسی بود. می‌خواستند پز بدهند كه ما هم قوی و نیرومند هستیم مثل آمریكا. جمعیت زیادی برای حمایت از اقدام آنها جمع شدند. دانشجویان سال‌های اول بیست سالگی‌شان را می‌گذراندند.

تعدادی از آنها ریش داشتند. در میانشان دانشجویان مهندسی هم بودند كه به نظر می‌رسید از دانشجویان (كتاب‌خوان) باشند. اما اكثر آنها اطلاعاتی از دنیا نداشتند. اغلب دانشجویان نشان می‌دادند كه دعا و نماز می‌خوانند. آنها به طبقه پایین جامعه تعلق داشتند و در شهرهایی مثل نیشابور و كازرون زندگی می‌كردند. آنها چهارده ماه ما را نگه داشتند. آنها می‌خواستند به ما بفهمانند كه باید به آنها احترام بگذاریم. من هم می‌گفتم طوری وانمود نكنید كه انگار این كار شما به نفع ماست. (منت سرمون نگذارین).

كار شما بسیار زشت و زننده است. می‌گفتم من مثل همه شما هستم. اینگونه با من حرف نزنید. اما آنها چند بار از ما بازجویی كردند اما نتوانستند از كار من سر در بیاورند. بارها دیدم كه بیش از آنها از كشورشان و تاریخ‌شان اطلاعات دارم. آنها هیچ وقت خودشان را معرفی نكردند اما می‌دانم كه یكی از آنها عباس عبدی بود.

گفت‌وگوی شهروند امروز با جان لیمبرت، گروگان امریكایی در سفارت تسخیر شده امریكا در تهران


یکشنبه، فروردین ۴

باراک اوباما به روایت پیر امیدیار

When he talks about America, it makes me proud to be an American. I want to believe, and I do believe that we live in the America he is talking about. I'm an immigrant, and even though I was raised here, I've always loved this country and its ideals with the fervor of a convert. He puts words to what I feel.

پیر امیدیار پایه گذار سایت پرطرفدار ای بی در جدیدترین پست وبلاگش حمایتش را از باراک اوباما کاندیدای ریاست جمهوری آمریکا اعلام کرد!
امیدیار که با کلینتون آشنایی نزدیکی دارد و با سناتور مک کین ملاقات داشته ضمن تاکید بر توانایی های هردو آنها مینویسد که تصمیم به حمایت اوباما برای او تصمیم آسانی نبوده و با توجه به ارتباطش با کلینتون ها عاقلانه تر این است که خودش را کنار بکشد و در این زمینه اظهار نظری نکند اما یک نکته باعث میشود که این کار را انجام ندهد:

But then I ask myself: when will I have another chance in my life to risk the downside and take a stand, to raise my voice in support of someone as inspiring and aspirational as Barack Obama? That someone like him, of his vision, his character and tempermant, could be president of the United States, will only happen once in my life. Sure, if he loses now he could try again in four or eight years. But by then the audacity of his message will be dimmed by repitition and cynicism. And I will have missed my very first opportunity to stand for hope and the ideals that set this country apart, and make this country great.

به اعتقاد امیدیار, اوباما آینه ای را در برابر ایالات متحده قرار داده است که اگرچه نقصها و زشتی های موجود را منعکس میکند اما نشاندهندهء تصویری است از نهاد قوی و پرافتخار ایالات متحده که قادر است بر مشکلاتی که بر سر راهش قرار دارند فایق آید!

در همین زمینه ویدوی سخنرانی اوباما در مورد نژاد پرستی را ببینید که علی رغم اینکه طولانی است ظرف چند روز دو نیم میلیون بیننده داشته! اوباما در این سخنرانی موضوع چالش برانگیز نژادپرستی در ایالات متحده را با استفاده از مثالهای شخصی فراوان به سخنرانی جذاب و پرشوری تبدیل میکند که عمق فرهیختگی و شعورش را آشکار میکند.





یکشنبه، اسفند ۲۶

نسل ما




مارتین لوتر کینگ در هنگام سخنرانی اش به هنگام دریافت جایزهء نوبل در وصف جامعهء آمریکا جمله ای گفته که وصف الحال جامعهء ایران در این روزهاست: ما باید برای این نسل تاسف بخوریم نه تنها بجهت اعمال و کرداری که افراد بد انجام میدهند بلکه بخاطر سکوت تکان دهنده ای که افراد خوب پیشه کرده اند!

نمیتوانم کسانی را بفهمم که به نام دین و امنیت این روزهای سیاه و تلخ را سیاهتر و تلختر میکنند اما دلم میخواهد کسانی را درک کنم که اینهمه سیاهی و تلخی را میبینند و قدمی برنمیدارند حتی در حد همین تکه کاغذی که سهم ما از آزادی و مبارزه است...نمیفهمم این آدمهایی که در این روزهای سیاه سر در گریبان فروبرده اند...سرد, منجمد, بی تحرک...

چهارشنبه، اسفند ۱۵

پدرم



پذیرایی کردن و در اصل سرگرم کردن والدین فکر میکنم یکی از تجربه های خاصی است که کسانی که در خارج از کشور زندگی میکنند باهاش سروکار دارند!
فکرش را بکنید که پدرو مادری که شما همیشهء خدا بهشان وابسته بوده اید و همه جا را بهتر از شما میشناخته اند و برنامه ها و سرگرمیهای خوشان را داشته اند برای یک مدت به شما وابسته میشوند و این شما هستید که تصمیم میگیرید که چجور غذایی بخورند ( بواسطه رستورانهایی که انتخاب میکنید و سبک خریدو خورد و خوراکتان), کجا بروند ( محلهایی که شما تشخیص میدهید از قبیل موزه یا گالری یا خرید) و احیانآ چه برنامه روزانه ای را دنبال کنند ( صبحانه ساعت هشت صبح, نهار دو بعد از ظهر, پیاده روی عصر!) خلاصه اینکه یکجورهایی پدرو مادرتان میشوند مثل بچه های شما...
این چند روز که بابا اینجاست فرصتی است که باهم وقت بگذرانیم و برایم جالب است که چقدر سریع با سبک زندگی ما خودش را وفق داده ( باتوجه به اینکه سبک زندگی دانشجویی ما با سبک زندگی مان در ایران متفاوت است) و اینکه چقدر بودنش در خانه دلگرم کننده است...اینقدر که سعی میکنم بیشتر اوقات روز را با او بگذرانم و قسمتهای مورد علاقه ام در شهر را با او ببینم و نظرش را بشنوم ( که باتوجه به سیاستمداری بیش از حدش سخت است از نظر واقعیش سر دربیاوری) و از هر فرصتی برای گپ زدن با او استفاده میکنم و همهء اینها به این روزهای سرد آخر سال کلی رنگ داده...

سه‌شنبه، اسفند ۱۴

جشن هسته ای


ویتالی چرکوف رئیس دوره ای شورای امنیت و نمایندهء روسیه در این شورا میگوید که در جلسهء امروز, اعضا پس از بحث فراوان سرانجام تصمیم گرفتند که به نمایندهء ایران اجازه بدهند که پیش از رای گیری بر سر قطعنامهء جدید در جلسهء شورای امنیت حضور پیدا کرده و در مورد دیدگاه ایران صحبت کند اما به گفتهء چرکوف صحبتهای نمایندهء ایران در نهایت انتظارات اعضای شورا را برآورده نکرده است...گویا نمایندهء ایران در شورای امنیت هم به اندازهء سیاستمدارانی که در تهران پیروزی هسته ای بهم تبریک میگویند از قافله عقب است!
اگر به مسائل هسته ای! علاقمند هستید میتونید با مراجعه به سایت شورای امنیت در قسمت پادکست قسمتهایی از مذاکرات شورا را ببینید, مصاحبه با اعضای شورا پس از تصمیم گیری در مورد قطعنامهء جدید شورای امنیت در مورد برنامهء اتمی ایران هم در این قسمت قرار دارد...مصاحبه با ویتالی چرکوف که قسمتهایی از صحبتهایش را ذکر کردم و همچینین صحبتهای نمایندهء سوریه در دفاع از برنامهء اتمی ایران و حمله به اسرائیل و انتقاد از سیاست دوگانه شورا در زمینهء قرارداد منع گسترش سلاحهای اتمی از جالبترین پادکستهای امروز هستند!

پ.ن:همهء ویدئو ها یک طرف و مصاحبهء زلمای خلیل زاد و فارسی حرف زدنش با یکی از خبرنگاران فارسی زبان یک طرف!

شنبه، اسفند ۴

تعطیلات زمستانی



تعطیلات زمستانی

تعطیلات فوریه داره به آخراش نزدیک میشه و من امسال برای اولین بار تمام مدت تعطیلات رو وین موندم و به کارها و درسای عقب مونده ام رسیده ام!!
ّبرای منی که عاشق سفر هستم و کمتر یکجا بند میشم عجیبه که توی شش ماه گذشته یکجا ساکن بوده ام اما حس میکنم برای اینکه تلاشهای این سالهام نتیجه بده بایست چندوقتی آروم باشم و رو برنامه هام تمرکز کنم...

این چند وقتی که وبلاگ نمینوشتم افتاده بودم رو دور کتابخوندن برای اینکه کتابها رو هم باهم قاطی نکنم یکدونه فارسی میخوندم یکی آلمانی و سومی هم انگلیسی...انگلیسه درمورد جان بلوشی هنرپیشهء جوانمرگ آمریکایی است که در سی و سه سالگی براثر اوردوز جان به جان آفرین تقدیم کرد! نکتهء جالب در مورد کتاب در حقیقت نویسنده اش یعنی باب وودوارد روزنامه نگار معروف واشنگتن پست است که ماجرای واتر گیت را رو کرد و معمولآ بخاطر نوشته های سیاسی اش شهرت دارد و با این کتاب وجه دیگهء تواناییهای روزنامه نگارانه اش را رو میکند...

کتاب آلمانیه که همین دیروز تموم شد ترجمه یکی از کتابهای جناب دوباتن بود که این جناب خیلی بهشون ارادت دارن...اسم کتاب هست Romantic Movement و فکر میکنم جزو کتابهای کمتر شناخته شدهء دوباتن باشه...با اینکه روی جلد نوشته که کتاب درمورد سکس و خرید و رمانهای عاشقانه است اما من فکر میکنم این بیشتر برای تبلیغ است و در واقع نویسنده با استفاده از تعریف داستان زندگی آلیس قهرمان داستان و ماجراهاش با مادر خودخواه و دوست پسر جدیدش به این میپردازه که روابط انسانی و نه صرفآ روابط زن و مرد چطور شکل میگیرد, چطور آدمها در گذر از روابط مختلف فرم میگیرند و در نهایت چه اتفاقی میفته که ما تصمیم میگیریم از یک رابطه ای گذر کنیم! نکتهء جذاب کتاب که تصور میکنم سبک شخصی دوباتن باشد این است که موقع خواندن کتاب احساس میکنی طرف صحبت یک سخنگوی خوش مشرب و بسیار بامطالعه و خوشفکر هستی که ضمن صحبت دربارهء موضوعات کاملآ معمولی مفاهیم عمیق فلسفی را توضیح میده و با مثالهای مختلف از تاریخ و ادبیات و سیاست دید تازه ای از مفاهیم ساده و پیش پا افتاده به تو منتقل میکند...یک قسمت جالب در اواخر کتاب بطور خاص توی ذهن من حک شده و اونهم زمانی است که آلیس و دوست پسرش توی یک میهمانی دو طرف میز نشسته اند و در یک آن آلیس احساس میکند که این آدمی که آنطرف میز نشسته و داره در مورد فلان سفرش به فلان کشور آفریقایی حرف میزند برایش معمولی است! سبک دوباتن در تشریح این صحنه خیلی ملموس بود و فکر میکنم هرکسی که ماجرای عاشقانه ای را پشت سر گذاشته باشد و بعدها از دید آدمی که دیگر عاشق نیست به معشوق آنزمانش نگاه کند این حس را خوب میفهمد حس معمولی دیدن آدمی که یک روزی برای آدم خاص بوده!

کتاب فارسیه هم در مورد اقتصاد خرد است که از کتابخانهء این جناب کش رفته ام و همچنان از درکش عاجزم اما به محض اینکه یک کم سر درآوردم همینجا درموردش مینویسم;)

دوشنبه، دی ۱۷

سال نو!

سال نو!

همینجوری داشتم برای خودم مشق مینوشتم و یواشکی به وبلاگها ناخنک میزدم از اونطرف لیوان شیر داغمو مزه مزه میکردم که دلم برای وبلاگ نوشتن تنگ شد! برای نوشتن از دلخوشیهای کوچیکم و ثبت کردن این تعطیلاتی که امسال برای پنجمین سال پیاپی جای تعطیلات عید رو برام گرفته و حالا اصلآ از این جابجایی ناراحت نیستم که خوش خوشانم هم هست از این دوهفتهء ساکت و آرومی که بعد از سرسام کاری و درسی ترم پائیزی گذروندم...بازم وقت پیدا کردم برای اینکه اتاقمو که مثل یه انبار بهم ریخته شده بود مرتب و منظم کنم...تا نصف شب کتاب بخونمو آهنگهای مورد علاقه مو گوش کنم و از اونطرف تا لنگ ظهر بخوابم بدون ترس از اینکه به کلاسم نرسم!!!با دوستام چت کردم...مهمونی کریسمس و سال نو گرفتم با کلی کادوی هیجان انگیز...کلی از دوستام برای تعطیلات اینجا بودن و اونیکی قلم هم بعد از چندین ماه برگشته بود و منهم از دیدن همهء اونها لذت بردم و از بودن باهاشون انرژی گرفتم...
الان هم اگرچه میدونم یک ماه پرکار و استرس پیش رو دارم اما حالم خوبه و ته دلم آروم آرومه از بودن همه اونایی که دوستم دارن ومن دوستشون دارم...

بايگانی وبلاگ