یکشنبه، شهریور ۲۶

شهر من!

شهر من!

این روزها وقتی گذارم به کوچه و خیابانهای شهر میفتد یک سوال مدام توی سرم چرخ میخوره و اونهم اینکه آیا بعضی از مردهای ایرانی میدونند که چقدر با حرفها و رفتارشون آگاهانه ویا ناآگاهانه در ناامن کردن فضای اجتماع برای زنها نقش دارند؟
وقتی که با یک ظاهرکاملآ معمولی کنار خیابان منتظر تاکسی ایستاده ای و اتومبیلهایشان جلوی پایت قطار میشود...وقتی که موقع خرید فروشندهء مرد سعی در رساندن دستهایش به هرنقطه از بدنت دارد...زمانیکه درست پشت گوشت صدای سوت بلبلی و آواز به راه میندازند آنهم وقتیکه از همیشه بی حوصله تر و خسته تر احتیاج به لحظه ای تنهایی داری...وقتی که با ماشین درست پشت صندوق عقب اتومبیلی که تو راننده اش هستی میچسبانند و با بوق و چراغ سعی در جلب توجه تویی دارند که از ترس تصادف جای گاز و کلاج راقاطی کرده ای...
هنگامیکه توی یک جمع خانوادگی با نگاههای خیره تک تک اندامهای بدنت را از زیر نظر میگذرانند...وحتی زمانیکه در یک جمع بااصطلاح دوستانه با شوخیهای جنسی میاندار مجلس میشوند و حضور زنان حاضر در جمع را هم به هیچ میگیرند...
باخودم فکر میکنم که بیراه نیست که اغلب مردهای ایرانی برای نشاندادن علاقه و توجه شان به زنهای منسوب از مادرو خواهر گرفته تا دوست دختر وهمسر ابتدا به ساکن رفت وآمد اجتماعی آنهارا محدود و یا منوط به همراهی باخودشان میکنند...حتمآ میدانند چه اجتماع ناامنی را برای نیمهء دیگرشان ساخته اند...

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ