دوشنبه، مهر ۲

گربه ای که وطن من است!

گربه ای که وطن من است!

کسی من را به این بازی وطن دعوت نکرده...راستش اینقدر این چند وقته کم مینویسم و کلآ از وبلاگستان دور افتاده ام که فکر نمیکنم دیگه وبلاگنویس حساب بشوم اما این بازی جدید وبلاگستان وسوسه ام کرد که به عنوان یک ایرانی دور از وطن!!! حسم رو درمورد کشوری که درش به دنیا اومدم و بزرگ شدم و از شش سال پیش دیگر بطور دائم توش زندگی نکردم رو بنویسم...بیشتر برای اینکه حرفامو برای خودم یکجا ثبت کنم تا بعدها بدونم توی این روزا در مورد اون تیکهء گربه ای شکل نقشه و نسبت خودم با اون چی فکر میکردم!!

برای من وطن تا مدتها مترادف بود با کلمات خوش معنا و زیبایی مثل غرور و رشادت و وطنپرستی و .... الان چند سالی است که اینها جای خودشان را داده اند به مملکت گل و بلبل که کنایه است از برزخی که هیچ چیز در آن سر جای خودش قرار ندارد...وطن مترادف شده با زندان که همه ,از دکترو مهندس و استاد دانشگاه گرفته تا بقال و بنا و نقاش,از آن فراری هستند, وسیله اش هم فرقی نمیکند مهاجرت کاری, درسی , پناهندگی سیاسی, اجتماعی و ...
وطن همانجایی است که مردم داخل کشور بهش اصلآ فکر هم نمیکنند...در انتخاباتش شرکت نمیکنند, توی خیابان و جاده و جنگ و لب دریایش آشغال میریزند, منابع انرژی اش را به هدر میدهند و در راس هر منصب و پست و مقامی که قرار بگیرند خون هموطنانشان را توی شیشه میکنند...

برای هموطنان خارج از کشور وطن مهر بدنامی است که باید پاک و پنهانش کرد با تغییر لهجه, با تغییر رنگ ومدل مو و طرز لباس پوشیدن...برای اینها وطن هیولایی است که باید از آن فرار کرد و هموطنان هم به همچنین: اگر هموطنی در فاصلهء صد کیلومتری میبینند مسیرشان را عوض میکنند اگر جلسه ای باشد با اه و اه و پیف پیف دماغشان را میگیریند و رد میشوند...از دور حکم تیر میدهند و حسرت روزهایی را میخورند که کلفت از فیلیپین وارد میکردند و راننده از پرتقال..

وطنی که من میشناسم نسبتی با سرزمینی که از تمدنهای دیرینهء جهان بود ندارد! نزدیکترین تصویر به وطنی که من میشناسم همان چالهء بدبویی است که توی کاریکاتور آن روزنامهء آمریکایی تصویر شده...همان تصویری که دیدنش اشک به چشمانمان میاورد...وطنی که من میشناسم نامش مترادف شده با هزاران قتل و خشونت خانوادگی و دولتی...وطن من نامش با ترور با ترس با نفرت عجین شده...نام وطنم همردیف است با نگونبختی, بیماری, فقر, فساد, فحشا...
برای من نام وطن با تیرگی همراه است...با ناامیدی...
برای من سالهاست نام وطن با یک آرزو مترادف شده...آرزوی روزی که وطنم از فرار, از فساد ,از دروغگویی و از پنهان کردن خودشان دست بردارند و باور کنند که بدون دست یاری آنها این وطن , وطن نمیشود...

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ