چشمهاي خيره اش توي تاريک و روشن هوا وسط راهروي خوابگاه صورتمو ميکاويد...نگاهش تو چشمام خيره بود آروم گفت: پدرم مرد...خودشو کشت... ...صبح ديدمش که داشت از تو اطاقش ميومد بيرون...داشتم موهامو جلوي در حمام با حوله خشک ميکردم...گفتم : Hallo Doris...wie geht es dir!?! صبح خوبي بود امروز ...داشتم فکر ميکردم که امروز اگر وقت کنم برم خريد ...هزارساله که ميخوام برم خريد و نميشه... فکر نميکردم که جواب يک احوالپرسي ساده اينقدر وحشتناک باشه...نميدونستم بافاصله يک ديوار زندگي چهرهء ديگه اي داره... از صورتش هيچ چيز رو نميشه تشخيص داد٫خيلي صبوره...خيلي توداره...اينو پارسال فهميدم ٫ همون موقع که مادرش در اثر يک حادثه کاملآ فلج شد...وقتي خوانواده اش بر اثر اين ماجرا در حال از هم پاشيدن بود...زمانيکه ميگفت پدرش طاقتش تموم شده و ميخواد از مادرش جدا بشه...هر کدوم از اينها هر آدم سن وسال دار و جا افتاده اي رو خورد ميکنه چه برسه به دوست نوزده سالهء من که امسال تازه سال اول دانشگاه است... امروز وقتي که گفت پدرش بخاطر همهء سختيهاي اين چند وقته طاقتش تموم شد و خودکشي کرد بازهم نميشد هيح چيزي از توي صورتش خوند!!! نميدونم تو چشمهاي وحشتزدهء من...تو صورت متوحش من دنبال چي ميگشت ولي ميدونم چشمهاش که چهرهء منو ميکاويد و نگاه خيره اش به چشمهام فقط يک چيز رو ميتونست ببينه...اندوه و تاسف عميق من براي دوست عزيزي که در بهترين سالهاي عمرش بدترين پيشامدها رو تجربه ميکنه...آرزوي من براي صبرش بر همهء اين مصائب و اميد من براي آمدن روزهاي خوب و خوش به زندگيش....
بايگانی وبلاگ
-
▼
2002
(139)
-
▼
دسامبر
(30)
- تا هفتهء پيش با خودم فکر ميکردم که چه آدم ضعيفي هس...
- سه تا خرس گنده پا شديم رفتيم لابي هتل رجينا سه تا ...
- شب يلدا بدون انار٫هندوانه٫آجيل...شب يلدا تنها٫بدن ...
- وقتي اخبار بازداشت ايرانيان مقيم آمريکا را شنيدم ب...
- توي ولخرجي من ضرب المثل فاميلمون بودم...توي ايران ...
- من يک عادت بدي دارم و اونهم اينکه هيچ حرفي توي دلم...
- سردي هوا اينجا ديگه کارش از نامردي هم گذشته ناجوان...
- امسال اينجا کت و پالتو و کفش و کيف پوست مد شده.....
- کسي ميدونه منظور پژمان از اينهايي که تو وبلاگش نوش...
- اين دوره از زندگيم رو خيلي دوست دارم...آرامشم......
- صداي باريدنش رو شنيدم يا بوي خنکش رو حس کردم...نمي...
- هوا يخ...من منجمد... مترو تاخير داره...سوار که ميش...
- چشمهاي خيره اش توي تاريک و روشن هوا وسط راهروي خوا...
- به سبک کاپيتان هادوک: ...هوا بس ناجوانمردانه سر...
- ديروز يکي از دوستام به مناسبت کريسمس يک جعبه شيرين...
- دل همه تون آب امشب مهمون دارم...ميخوام يک قرمه سبز...
- وبلاگ آدم مثل دوست صميمي آدمه...وقتي کارهايي که کر...
- احسان يک مطلب جالب در مورد گداهاي تهران نوشته بود٫...
- پيشي خوشگلم...بچهء گوگوليم...عسل زنبور وحشي خودم ;...
- ديروز روز نيکلاس بود...کشيش مهربوني که به بچه ها...
- پنجم دسامبر جشن کرامپوس در اطريش...
- اگر بدونيد با چه فلاكتي وبلاگمو آپ ديت ميكنم!!!!!
- سلام... در اينكه هنوز حالم بده شكي وجود نداره.....
- ساعت نه شب...سالن خلوت اينترنت دانشگاه...صداي تق ت...
- وقتي قرار بشه مطلبي رو از آرشيو دو-سه ماه پيش روزن...
- آهاي ملت!!! احسان به صحنه بازگشت ... به مناسبت ا...
- مادر وبلاگهاي ايراني را به خانه برگردانيد... بسيح...
- هوا ابريه...بارون مياد...سردمه... کاشکي ميشد يک در...
- اونروزي که خدا ساعت بيولوژيک منو کار ميگذاشت: يا ...
- از اين جوابيه(يا مانيفست يا هرچي که اسمش رو ميگذار...
-
▼
دسامبر
(30)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر