مهاجرت یعنی...
یکی از سختی های مهاجرت که هیچ جوری از قبل قابل برنامه ریزی و پیشگیری و...نیست اینه که زندگی توی شهر و کشور و فرهنگ جدید کل تعریف آدم رو از همه چیز عوض میکنه...هرچی هم این فرهنگ جدید متفاوت تر باشه این سختی بیشتر و عمیق تر میشه...هر چی هم آدم کمتر روی تعاریفش از دنیا, عشق ,زندگی ,لذت ,کار ,موفقیت ,درس,دوست, دشمن و...کار کرده باشه سردرگمی و گیجی اش بیشتر میشه...
یه بدی دیگه اش هم اینه که تو ممکنه چهارسال,پنج سال, ده سال بعد به یه موضوع جدید بربخوری و توی تعریفش بر اساس ارزشهای جامعه ای که توش بزرگ شدی و جامعه ای که برای زندگی انتخاب کردی دچار تزلزل بشی...
توی مهاجرت بعد از اینکه آدم از اون دورهء کشف و عادت اولیه درمیاد تازه باید بشینه و کلاهشو قاضی کنه و خیلی از تعریفهاشو از دنیا و مافیها دچار بازبینی اساسی قرار بده...مخصوصآ اگر از کشوری مثل ایران میاد که خیلی از ضد ارزشها مثل کلاهبرداری و دور زدن, "زرنگی و باهوشی" به حساب میاد و به این ترتیب آدمی که مثلآ راه راست رو میره و کار خودشو میکنه "بی عرضه " است...
این تعریف در مورد خیلی از موضوعات از جمله صداقت, دروغ,صراحت,وفاداری و غیره هم مصداق پیدا میکند...
من سال اول تکلیف خودم رو با تعریف لذت مشخص کردم و صراحت و دوستی...از قبل از تابستان درگیر خودم هستم و تعریفی که از خودم و خواسته هام دارم حالا تعریف صمیمیت هم بهش اضافه شده...
سهشنبه، بهمن ۴
مهاجرت یعنی...
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
بنظر من زاویه دیدادم خیلی مهمه چون کیفیت تصاویر محیط پیرامون ما را مشخص میکنه...یعنی تصویری ازدنیای پیرامون(به گفته شما همون تعریف ها) که اونو تو خودمون میبینیم...ودوباره نتیجه این زاویه دید باعث تغییردررفتار ما میشه ...حالا فرض کنید تو یه جای جدید که دنیای پیرامون عوض میشه دنبال زاویه دید گشتن چه انرژی میخواد...اما بر اساس تجربه شخصی معتقدم مهاجرت لازمه تا ادم بفهمه که این زاویه دید قابلیت تغییر و به روز شدن داره .
ارسال یک نظر