ایرانی خُلّص
اینروزها وبلاگستان بوی گند میدهد درست مثل زندگی واقعی...اینروزها وبلاگستان را به گند کشیده ایم مثل خود زندگی واقعی...همان زندگی که اغلب برای فرار از آن به دنیای مجازی پناه آورده ایم...
یکنفر...یکنفری که ما سه سالی است میخوانیمش به مشکلی برخورده...بعد یکسری آدم جمع میشوند وبه دو گروه تقسیم میشوند :دوستانش و دشمنانش...فصل مشترک این دو گروه هم این است که صرفآ حرف میزنند له یا علیه اش ...از دور مینشینند و میگویند لنگش کن...باز صد رحمت به آنهایی که سکوت میکنند یا سعی میکنند با کلامشان مرهمی بر دردی باشند...دیگران اما با زبانشان زخم خورده ای را بیشتر زخمی میکنند و گرگهایی را میمانند که گوسفند زخمی را تنها گیر آورده اند...
روش ها هم واقعی است...هم در طرفداری و هم در مقابله...هردو خاله زنکی یا بهتر بگویم ایرانی خُلّص...
این آدمهایی را دیده اید که توی ختم دم در کنار خانوادهء مصیبت زده می ایستند و خودشان را بهش نسبت میدهند...در حالیکه دردشان اصلآ دلداری دادن به مصیبت دیده نیست...میخواهند خودشان را مطرح کنند...
الان هم نوشی و ماجرایش بهانه شده تا یکی پز بدهد که ما اینقدر پارتی مان کلفت است که هر ایمیلی که میزیم طرف جواب میدهد و مثلآ به ایمیلهای بقیه محل نمیگذارد...آن یکی پس از شرح عشقبازیش در آنطرف دنیا( دوبی) از تلفنی حرف زدن با قربانی اصلی میگوید و از این طریق تحسین و تعجب حضار را از شدت بچه معروفی بخود جلب میکند...از جبههء مقابل هم حسادتها و رقابتهای خاله زنکی صفحات وبلاگ روشنفکرهای!!!! وبلاگستان را رنگین میکند و بهانه های بدنام کردن طرف هم همان هایی است که در جامعهء نکبت زدهء امروز ایران بوفور یافت میشود...طرف دوست پسر اطلاعاتی داره...دستش با رژیم توی یک کاسه است...با دوستان ما آبش توی یک جوب نمیرفته پس ناراحتی روحی دارد و صلاحیت نگهداری بچه ها را ندارد!!!!
یک نگاه به دوروبرمان بکنیم...این همان رفتاری نیست که در جامعهء واقعی هم پیش گرفته ایم؟؟همان جامعه ای که از شدت دروغ و دورویی حالمان را بهم میزند؟؟؟
خراب کردن هرکس که از ما نیست؟؟؟انگ زدن و برچسب چسباندن به این وآن؟؟؟یا از آنطرف چسباندن خودمان به انحاء مختلف به مرکز حادثه برای جلب توجه بیشتر...
یکی از دوستان اروپاییم تعریف میکرد که محال است در جمعی حرفی از موضوعی و ماجرایی بشود که ایرانیهای حاضر در جمع خودشان را به نحوی با آن مرتبط نکنند...انگار که ما ملت عقدهء جلب توجه و جنون خودبزرگ بینی را درخونمان داریم...
پانوشت:لابلای فحش و تهمت هایی که اینروزها بر سر گوسفند زخمی تنها افتادهء مورد حسادت معروف باریدن گرفته بود یکی هم این بود که طرف زندگی زناشویی خیلی از وبلاگ نویسها را به باد داده وغیره وغیره...خوب بو بکشید بوی گند تفکر پلاسیده را میشناسید که معتقد است زن موجودی شیطانی است و مرد را به فساد میکشد؟؟؟همانکه در هر فتنه ای دست زنی را در کار میبیند؟ ؟؟
جمعه، تیر ۲۴
Gepostet von niosha 0 Kommentare
چهارشنبه، تیر ۲۲
دوشنبه، تیر ۲۰
باران وسط تابستان
باران وسط تابستان

Lilypads
وین اینروزها عاشق شده...
همهء دیروز حال مریض تبداری را داشت...یا عاشقی که دلتنگ معشوق است...سکوت سنگینش رو هیچ صدایی نمیشکست...بیحال و تبدار... یک جورانتظار عجیب ته چشمهاش موج میزد...
از خانه که خارج شدم دیدم زمین خیس خیس است در حالیکه همهء روز باران نباریده بود...بعد دیدم که چهرهء شهر عرق کرده...دونه های درشت عرق روی آسفالت خیابون...روی بدنهء ماشینهای پارک شده توی خیابون...روی برگها و حتی بدنهء درختها رو پوشونده بود...همونطوری که ترس دوری معشوق عرق به تن عاشق مینشونه...
امروز از صبح بغض شهر سر سبز عاشقمان چندباری ترکیده است...چهره اش خیس خیس است...در میان اشکهایش گاهی لبخند میزند واین وقتی است که چهره اش در نور آفتاب میدرخشد و بعد باز چشمهایش را پرده ای از اشک میپوشاند...
Gepostet von niosha 0 Kommentare
یکشنبه، تیر ۱۹
"We`re not afraid"
"We`re not afraid"

این برخورد میان فرهنگها نیست, تروریستها اصلآ فرهنگ ندارند...این پیام یکی از دهها فوتوبلاگر اروپایی است که پس از حملات تروریستی در لندن و بمنظور ابراز همدردی با بازماندگان حادثه و نشان دادن عدم ترس و تزلزل در مقابل خشونت تصاویرشان را در اینترنت به نمایش درآورده اند...این گروه از فوتو بلاگرها که روزنامهء استاندارد اتریش تعدادی از تصاویرشان را گرد آورده معتقدند که هدف اصلی ترورها نه تنها کشتار مردم بلکه ایجاد ترس و وحشت در میان مردم است و آنها با عکسهایشان میخواهند نشان دهند که به تروریستها اجازهء ایجاد وحشت عمومی را نخواهند داد...
Gepostet von niosha 0 Kommentare
شنبه، تیر ۱۸
اپوزیسون اتفاقی
یکبار با هیجان برای ادیتا دوست لهستانی ام تعریف کردم که نام لهستان برای ما ایرانیها تداعی کنندهء لخ والسا رهبر جنبشی است که از کارخانجات کشتی سازی گرانسک شروع شد و به آزادی لهستان از کمونیسم منجر شد...با نگاهی خالی از هر احساس افتخاری گفت که لخ والسا از جملهء کم سواد ترین رهبرانی است که لهستان بخود دیده و متاسفانه در جریان شور وهیجان مقطعی به قدرت رسید و اینکه بسیاری از تصمیمات اشتباه او لهستان را دچار مشکلات جدی کرد...
میگفت انقلاب نقشهایی را به آدمها تحمیل میکند که غالبآ با دانش و توانایی هایشان مطابق نیست ...
این تحمیل نقش اتفاقی است که در مورد بسیاری از اعضای گروههای اپوزیسون خارج از کشور هم رخ داده...
آدمهایی که سعی میکنند نقشی که در جریان انقلاب سال پنجاه و هفت بهشان تحمیل شده را بازی کنند بدون اینکه در اندازه های این نقش باشند ...
دخترها و پسرهای جوانی که تصادفآ در جریان انقلاب در سنین شانزده هفده سالگی بوده اند و در طی انجام تجربیات گوناگونی که همهء جوانهای همسن و سالشان در همه جای دنیا انجام میدهند وارد گروههای سیاسی شده اند...آدمهایی که به سبب یک اعلامیه یا عکس یا روزنامه و...به زندان افتاده اند و یا تبعید شده اند...آدمهایی که شاید اگر مجبور به تبعید و مهاجرت نمیشده اند شاید امروز اصلآ گرد سیاست هم نمیگشتند...آدمهایی که میتوانستند زندگی معمولی داشته باشند...
در مواجهه با بسیاری از این آدمها میبینی که مخالفت با جمهوری اسلامی به هویتشان تبدیل شده... بدون اینکه حتی ماهیت آن را بشناسند...آدمهایی که همانند بهم زنندگان کنفرانس برلین تصور میکنند که مخالفت یعنی فحش و ناسزا گفتن و گوجه پرت کردن و ....آدمهایی که حتی سعی نکرده اند خودشان را در مسیری که در آن افتاده اند تکامل بدهند...
افرادی که معتقدند که مشکلات ما همه اش زیر سر حکومت است ولی حتی برای تغییر این وضع هیچ برنامه ای ندارند...کسانیکه صرفآ فریاد زدن را آموخته اند و هیچ گوش شنوایی برای شنیدن صدای مخالف ندارند...دیکتاتورهای کوچکی که داعیهء دموکراسی شان گوش فلک را کر کرده...
Gepostet von niosha 0 Kommentare
مادر
مادر
صداش که توی گوشی تلفن میپیچه و جزء به جزء که از کارو درسم سوال میکنه از لابلای حرفهاش میفهمم که دوری ما براش چه خلاء بزرگیه...دوستام هر چند وقت یکبار به خونه تلفن میزنند و احوالپرسی میکنند...پرستو میگفت مامانت خیلی دلتنگ شماست...مژده میگفت مامان من غصهء مامان توهم به نگرانیهاش اضافه شده...
هربار که میام ایران نگاهش از پشت شیشه های مهرآباد میخکوبم میکنه...ما اینقدر سریع بزرگ میشیم یا اون داره به سرعت پیر میشه؟؟؟
بچه های نوشی هنوز برنگشته اند و میخوام یه چیزی بهش بگم...یه چیزی که دلشو آروم کنه...به مامانم زنگ میزنم...میگه مادرجان خدا کسی رو مادر نکنه!!!
Gepostet von niosha 0 Kommentare
پنجشنبه، تیر ۱۶
امثال و حکم
میگویند یک دیوانه سنگی را به چاه میندازد که تمام دستگاه دیپلماسی اتریش به اتفاق هلیکوپتر امداد باید جمع بشن و درش بیارن حالا حکایت اظهارات پیتر پیلز نمایندهء حزب سبزهای اتریش است که دوپایش را در یک کفش کرده و میخواهد ثابت کند که زمین گرد است و با این کارش دولت اتریش را به زحمت انداخته و هرچی این خانم کارین میکلاوچ وزیر دادگستری نصیحتش میکند که بابام جان این ملت بزرگ وآگاه ایران با آرای سهمگینشان طرف را به ریاست جمهوری انتخاب کرده اند و تو لازم نیست کاسهء داغتر از آش بشوی و شریک تجاری عزیز ما را برنجانی طرف عین خیالش نیست که نیست که نیست!!!
Gepostet von niosha 0 Kommentare
دوشنبه، تیر ۱۳
یکشنبه، تیر ۱۲
چیزی که عوض داره...
چیزی که عوض داره...
طی هشت سال گذشته و بویژه در دورهء اول ریاست جمهوری خاتمی بارها از زبان اصلاح طلبان میشنیدیم که محافظه کاران هر چهل روز بحران ایجاد میکردند...حالا با توجه به روی کار آمدن محافظه کاران در ایران... آمریکا و بعضی از سیاستمداران اروپایی این وظیفه را به عهده گرفته اند و هر هفته یک بامبولی سر رئیس جمهور محبوب قلبها در میاورند و نمیگذارند که آب خوش ریاست جمهوری از گلویش پائین برود...اول که به تقلب گسترده در انتخابات اعتراض کردند و هفتهء پیش از شرکتش در اشغال سفارت آمریکا سخن گفتند و حالا هم یکی از نماینده های حزب سبزهای اطریش ادعا میکند که جناب دکتر عزيز ما در ترور عبدالرحمان قاسملو رهبر مخالفان کرد در وین دخالت داشته...
باز صد رحمت به جناح راست خودمان این خارجیهای چشم سبز نمیگذارند طرف حداقل عرق مبارزات انتخاباتی اش خشک شود!!!
Gepostet von niosha 0 Kommentare
شنبه، تیر ۱۱
تولدم مبارک!
تولدم مبارک!

بیست و هفت سال پیش درچنین روزی:)
پ.ن: با تشکر از همهء تبریکات تلفنی، ایمیلی،کامنتی و اس ام اسی ملت قهرمان :)
Gepostet von niosha 0 Kommentare