دوشنبه، بهمن ۳

همشاگردی های اینترنشنال

همشاگردی های اینترنشنال


تحصیل و زندگی در خارج از کشور این فرصت استثنایی را برایم فراهم کرده که با آدمهایی از فرهنگها و کشورهای متفاوت آشنا بشوم...با جنبه های بدوخوب فرهنگها...از این به بعد سعی میکنم هر از گاهی گوشه های از تجربه هایم در برخورد با این آدمها در محیط درس و دانشگاه را اینجا بنویسم و از آن جایی که ما ایرانیها آدمهای منفی بافی هستیم و همیشه دنبال پیدا کردن ضعف دیگران هستیم بیشتر از نکته های منفی مینویسم که در طی چند سال گذشته در میان آدمهای دوروبرم دیده ام...و برای دستگرمی از مردم کشور دوست و برادر ترکیه شروع میکنم که یکی از بزرگترین اقلیتهای ساکن در اتریش هستند وبه سبب ممنوعیت حجاب در دانشگاههای کشور متبوعشان و آزادی حجاب در دانشگاههای اتریش از بزرگترین گروه دانشجویان خارجی ساکن در این کشور به شمار میایند...


چند تایی از پسرهای ترک دانشکده پشت سرم نشسته بودند و بی توجه به گروهی که در جلوی کلاس حال ارائهء گزارش تحقیقشان بودند بلند بلند پچ پچ میکردند!!!
من و چندتای دیگر سعی کردیم با چشم و ابرو و حرکات صامت یادآوری کنیم که اینجا کلاس است و نه رستوران کنت*...منکه از بی نتیجه ماندن فعالیتهای صلح آمیز کلافه شده بودم به طرفشان برگشتم و انگشتم را روی لبهایم گذاشتم و گفتم هیسسسسس...
چشمهای چهارتایشان از فرط تعجب گرد شد...و تا آخر کلاس دیگر هیچ حرفی ردو بدل نشد...


وقتی کنفرانس دو تا از دخترها در مورد وضعیت سیاسی پاکستان تمام شد یکی از پسرهای ترک کلاس اعتراض کرد که بوتو زن بوده و نه مرد! دخترک که دست و پایش را گم کرده بود در میان کاغذهایش دنبال نام کوچک رئیس جمهور سابق پاکستان میگشت و مستاصل میگفت اما بوتو مرد بود!!!... برای تلطیف بحث گفتم که بوتویی که در متن کنفرانس آمده پدر بوتویی است که همکلاسی ترک زبانمان میگوید...نگاهم در آن واحد با چهرهء آرام شدهء دخترک همکلاسی و نگاه غضبناک همکلاسی ترک زبانم تلاقی کرد...


از ترم اول با هم همکلاس بودیم و دیدن دختران جوان محجبه و خوش پوش کشور همسایه ای که تا پیش از آن چهرهء دیگری از آن متصور بودم را تغییر میداد...گروهی میامدند و گروهی میرفتند...در طول چهارسال گذشته هیچ وقت کنفرانس یا گزارشی سر کلاس ارائه نکرده بودند و یا سوال و جوابی نشنیده بودم...روزی که یکی از همکلاسیها در گزارش تحقیقش از کار در مدارس ابتدایی مناطق کارگر نشین وین و سختی آموزش زبان به بچه های اقلیتهایی تعریف کرد که در خانه اجازهءو یا امکان صحبت کردن به زبانی غیر از زبان مادری را ندارند( چون غیرت پدرها قبول نمیکند که در خانه به زبان بیگانه صحبت بشود و مادرها هم اغلب به زبان جدید آشنایی یا تسلط ندارند) برای اولین بار صدای ملایم همکلاسان ترک زبانم به نوبت در آمد که سعی در نفی نتایج این تحقیق داشتند...نکتهء تاسف آور اینکه اغلبشان با اینکه چهارسال در یکی از زبان محور ترین رشته های تحصیلی به آلمانی در حال تحصیل بودند حتی در ترکیب سادهء بسیاری از جملات عاجز بودند...


کریستیانه میگوید تو که میدانی من نژاد پرست نیستم اما لجم میگیرد وقتی در گروه هفت نفره مان, چهارنفر از پنج نفر ترک زبان همگروهی در تمام طول جلسه یا ساکت مینشینند و به بقیه نگاه میکنند و یا با هم به ترکی پچ پچ میکنند و آخر ترم هم دوتایشان بی خبر میگذارند و به میروند و دوتای دیگر هم بخشهای مربوط به تحقیق گروهی را از روی کتاب کپ میزنند و تحویل میدهند...هر درسی را هم که اینجا نمره نمیاورند توی ترکیه امتحان میدهند و اینجا معادل سازی میکنند و اینجوری فوق لیسانس علوم ارتباطات اجتماعی میگیرند بدون اینکه بتوانند حتی یک صفحه به آلمانی مطلب بنویسند...


*کنت: رستوران معروفی در وین که بهترین غذاهای ترکی را داراست و فضای شرقی و دوستانه اش پاتوق خوبی است برای گذراندن بعد از ظهر آخرهفته های دلگیر زمستانی...

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ