Hello Stranger
راستش رو بخواهيد هنوز اينقدر از ديدن Closer منگم که نوشتن درباره اش برام سخته...دیدن فیلمهایی که با این ظرافت و عمق به عشق...خیانت...فداکاری و در یک کلام به زندگی میپردازند مثل دیدن یک شیء نورانی در تاریکی است که روشناییش در وهلهء اول چشم آدم را کور میکند و باید صبر کرد تا چشم به نور عادت کنه و بعد تازه جزئیات رو میشه تشخیص داد... Closer هم مثل Lost in Translation و Dogville عميق و صريح است...به صراحت خود زندگی...از آن فیلمهایی که آدم باید چندین بار ببیندشان...طوری که ته ذهن آدم ته نشین بشن و تازه اونموقع است که میشه مزه مزه شان کرد و از جزئیاتشان لذت برد...
میشه Closer را بخاطر بازی هنرمندانهء ناتالی پورتمن دوست داشت دخترک خوشقیافهء فیلم لئون که با اینکه بزرگ شده هیچ از معصومیت فرشته وارش کم نشده ... یا بخاطر نقش دوست داشتنی جود لاو که رل یک Loserتمام عيار (معادل فارسی اش چیست؟) را به زیبایی ایفا میکند...یا میشود به جولیا رابرتز تبریک گفت که بجای آن لبخند خشک و بیروح همیشگیش غم قشنگی در چشمانش نشانده بود ...
میشود چشمها را بست و فقط از موسیقی زیبا و غمگین Damien Rice لذت برد که نیمی از بار معنایی فیلم را با آن گیتار محشرش بدوش میکشد وقتی با همهء وجود فریاد میزنه که نمیتونم ازت چشم بردارم...نمیتونم ازت دل بکنم!!!
و میشه همون روی صندلی سینما توی خودت جمع بشی و ببینی که آدمها چقدر عشق رو ارزون میفروشند...اینکه کلمات چقدر راحت میتونند احساسات رو تحت الشعاع قرار بدن...اینکه خیلی اوقات احساساتمون رو دستکم میگیریم...اینکه چقدر راحت آدمهای اطرافمون رو آزرده میکنیم...چقدر راحت دلشون رو میشکنیم به خیال اینکه عشق همیشه دم دست است...اینکه مدام مشغول دنیای فانتزی خودمون هستیم و از عشقی که ما رو احاطه کرده غافلیم...عشقی که اینقدر بهمون نزدیکه که نمیبینیمش...اینکه مدام به سراب چشم دوخته ایم...اینکه عاشق شدن رو خوب بلدیم ولی از راه ورسم عاشق موندن بیخبریم...اینکه تازه وقتی میفهمیم که دیگه خیلی دیر شده...
نزدیکتر از اون فیلمهاییه که باید ببینید اگر به عشق در نگاه اول ایمان دارید...باید ببینیدش اگر عاشقید...و باید ببینیدش اگر در عشقتون شکست خورده اید...نزدیکتر رو باید ببینید...
پ.ن:اينهم وبلاگ ناتالی پورتمن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر