پنجشنبه، فروردین ۳۱

افکار یک آدم خوددرگیر یا ترم آخر درستان را چگونه میگذرانید!!

حمایت کنگره اسلامی کانادا از مواضع هسته‌‌ای ایران


هذیانهای یک آدم خوددرگیر یا ترم آخر درستان را چگونه میگذرانید!!

دارم از حرص منفجر میشم...از صبح تا همین الان به زمین و زمان و درودیوار بد و بیراه گفته ام...توی کتابخونهء دانشگاه نشسته بودم که مثلآ درس بخونم هر کس از بغل دستم رد میشد رو چپ چپ نگاه میکردم که چرا تند رد شده...چرا یواش رد میشه...چرا دختر بغل دستیم زنگ مسخرهء موبایلشو قطع نکرده...چرا کتابدارمون با اون صدای بلند دوساعت تمام برای یک آدم علافی که قیافه اش به دانشجوها هم نمیخوره داره شرایط عضویت رو توضیح میده...اه این قهوهء دستگاه اتومات هم که قابل خوردن نیست... مگه کامپیوتر شخصیه که این دختره دوساعته از جلوش بلند نمیشه ...وای چه هوای گرم مزخرفیه دلم یه ذره بارون میخواد...اه بازهم این خانوم پیر سرایدارمون وایساده وسط راهرو و میخواد دوساعت مخ آدمو کار بگیره...اه اه چه بوی زهمی میاد کدوم آدمی آخه وسط روز تخم مرغ نیمرو میکنه...این شاخهء گل رزم چرا کج شده؟
اتاق چرا بهم ریخته است؟
این مقاله هه رو هنوز ننوشتم...برای امتحان هیچی نخوندم...پس چرا هنوز جواب ایمیلم نیومده؟
این هم که تلفنشو جواب نمیده...
اینها هم که دارن دستی دستی مملکت رو به فنا میدن...
خدایا من اصلآ اینجا چکار میکنم؟
من چرا اصلآ زنده ام؟
فلسفهء زندگی چیه؟

دستکم دوماه دیگه مونده تا این اوضاع قمردر عقربی که برای خودم درست کردم سامان بگیره!

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ