اخبار روز
طبق معمول در شلوغترین مواقع و زمانیکه به معنای واقعی کلمه هزارتا کار و برنامه روی سرم ریخته این مرض وبلاگنویسیم عود میکنه و تا چهارتا خط ننویسم ولکن نیست که نیست...
حالا هم نه اینکه حرف خاص و مهمی داشته باشم فقط یه کم خط خطی و گزارش این سه چهارهفته ای که نبودم...راستش این ترم خودمو خیلی درگیر کردم از یک طرف درس و دانشگاه واز طرف دیگه کلاس زبان و از اون یکی طرف! کارای داوطلبانه جورواجور...اینقدر که نفهمیدم چجوری این روزها گذشت...
مابین همهء این کارها این خواهر کوچیکه هم هست که تازه یه چهارماهه اومده پیشم اونم بعد از چهارسالی که فقط تابستونا هم رو میدیدم...اولش یه جورایی دودل بودم که نتونیم هم رو بفهمیم اما حالا میبینم که اتفاقآ خیلی هم خوب باهم کنار اومدیم و کلی رفیق گرمابه گلستان هم شدیم...
اینهمه ملت پز هوای شمال رو میدن منم یه کم پز هوای وین رو بدم که اینروزا به لطف طوفانهای تابستانی کلی هیجان انگیز شده و هرقدر هم موقع بیرون رفتن سعی کنی مناسب تغییر آب و هوا لباس بپوشی بازم غافلگیرت میکنه...امروز بفاصلهء نیم ساعت از آفتاب درخشان تبدیل شد به رگبار همراه با تگرگ و بعدش هم یه بارون بهاری ملایم...خلاصه که هوای این روزا رو عشق است...
تازگیها کمبود خواندن کتابهای غیر درسی را با فیلم دیدن جبران میکنم آنهم چه فیلمهایی: جیمز باند: کازینو رویال( که رسمآ عاشق جیمز باند جدیده شدم), بیست و یک گرم( که بازم بهم ثابت کرد باید دور فیلمهای محبوب منتقدان ایرانی را یک خط قرمز اساسی بکشم بعلت تفاوت ذائقه), یک فیلم ایتالیایی بامزه که در هفتهء فیلمهای ایتالیایی در سینمای محبوب من نمایش داده میشد و چندتا فیلم دیگه که یادم نمیاد...
در ادامهء فعالیتهای فرهنگی دیشب به تماشای یک فقره تئاتر با بازی یکی از دوست جانهامان نائل شدیم...جالبیش این بود که بجای سالن تئاتر کل ماجرا توی یک کارخانهء متروک بازی میشد و بجای اینکه صحنه عوض شود تماشاگران در پایان هر پرده جایشان را عوض میکردند و در گوشهء دیگری از سالن به تماشای پردهء بعدی مینشستند...
بارها گفته ام که اینترنت و وبلاگ زندگی مرا نه تنها در فضای مجازی بلکه در خارج از این فضا هم تحت تاثیر قرار داده و شاهدش هم دوستان و آشنایان ارزشمندی است که از طریق همین صفحات بدست آورده ام...جدید ترین مورد هم یکی از وبلاگنویسان محبوب من و یکی از جالبترین آدمهای وبلاگستان است که هفتهء گذشته در وین بود...یکی از خوبیهای این دیدارهای وبلاگی و آشنایی رو دررو با آدمهایی که چندین سال نوشته هایشان را میخوانی این است که میشود راحت از مناسبات معمول فاکتور گرفت و خیلی سریع با آدمها صمیمی شد و فراموش کرد که آنها را تنها چند ساعت است که میشناسی...
حالا که گزارش فشردهء دوران فطرت را رد کردم میتوانم با دلی آرام و قلبی مطمئن بقیهء پیپرم را ترجمه کنم...
تا گزارش بعدی خدا یار و نگاهدار شما...
دوشنبه، خرداد ۲۱
اخبار روز
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر