سه‌شنبه، دی ۱۵

سال نو را چگونه گذرانديد؟


سالدوهزارو پنج بهتر از اين نميتوانست شروع بشود!
روز جمعه کلهء سحر ساعت شش صبح از خواب بلند شدم(اونهم در حاليکه تازه ساعت چهار صبح بعد از جمع و جور کردن خونه و بستن وسايل سفر تازه چشمهام گرم شده بود)٫ عکس آسمان وين رو موقع طلوع خورشيد نشون ميده.



ساعت هفت صبح با دوتا از بچه ها قرار داشتيم که با ماشين از وين به مقصد استان Kärnten واقع در جنوب غربي اطريش (مرز ايتاليا )حرکت کنيم.




هرچه از وين به سمت جنوب بيش ميرفتيم از تراکم ابرها کاسته ميشد(نگفتم توي فرنگستون صرفآ در مورد وضعيت آب و هوا وراجي ميکنند؟؟)



درست وقتي از مرزهاي خاک شهيد پرور وين خارج شديم خورشيد تابيدن گرفت(نگفتم؟)!


و سپس اولين منظره هاي برفي مشاهده شد...


برف


و بازهم برفـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...


از اونجاييکه آپارتماني که ما اجاره کرده بوديم کاملآ در دل کوه قرار گرفته بود و با توجه به برف و يخ فراوان در محل تقريبآ پنج-شش ساعتي طول کشيد تا ما به بقيهء گروه ملحق بشيم...


آپارتماني با تجهيزات مدرن و دکوراسيون قديمي!


و تازه بازهم سه چهار ساعت طول کشيد تا الباقي گروه به ما ملحق بشوند:)
والبته ما در اين ميان فرصت را غنيمت شمرده و براي گذراندن وقت مشغول بازي شديم...


بعد از تکميل شدن گروه هفت-هشت نفره مان تازه شروع کرديم به آماده کردن بساط شام.




طبق يک رسم ديرينه اتريشيهادر شب سيلوستر (يا همان New Year's Eve ) يک غذاي مخصوص ميل ميکنند به اسم فوندو Fondue که عبارت است از تکه هاي گوشت که بر سر چنگک هاي بلند ميزنند و داخل ظرف سوپي که روي آتش قرار داره قرار ميدهند و پس از پخته شدن با سسهاي مختلفي نوش جان ميکنند.



نيم ساعت مانده به تحويل سال! همگي به محوطهء جلوي ساختمان رفتيم و مشغول شليک راکت و تماشاي آتش بازي شديم(تصاوير راکتها بدليل عدم وضوح حذف شد!)



سر ساعت دوازده شب بنا بر يک سنت قديمي و با پخش موزيک والتس همه مشغول رقص شدند!!!



Bleigießen يکي از رسوم جالب شب سال نو است و تقريبآ مثل فال حافظ گرفتن ما در هنگام تحويل سال است به اين ترتيب که مهمانها دور هم جمع ميشوند و به نوبت قاشقي حاوي سرب جامد را روي شعلهء شمع ميگيرند و سبس زير لب نيت ميکنند و سرب را که حالا بر اثر حرارت شمع بحالت مايع درآمده درون ظرف آبي که به همين منظور آماده شده ميريزند.



بعد از چند دقيقه تکه سرب را که حالا شکل عجيبي بخود گرفته از آب بيرون مياورند و ميکوشند که از روي شکل تقريبي آن سال نو را تفسير کنند(منکه هرچه تلاش کردم نتوانستم تشخيص بدهم اين شکلک عجيب و غريب سربيچه خوابي براي سال نوي من ديده است!!!)



روز شنبه به کوهنوردي
و راهپيمايي ميان جنگل و البته عکاسي گذشت.




و بعد از يک شام مفصل بازهم بازار بازيهاي دست جمعي فکري و بويژه غيبت شديدآ گرم بود;)




يکشنبه سرانجام روزِ برف بازي و اسکي و سرسره بازي بود.
پيست اسکي در ارتفاع دوهزارودويست متري قرار داشت و مسير به سمت بالاي بيست دستکم يکربع- بيست دقيقه طول کشيد.



بعد از يکساعت برف بازي از سرما به رستوران سنتي! که در بالاترين نقطهء قله قرار داشت پناهنده شديم!!






در راه بازگشت در Villach شهر کوچک محل سکونت همسفران گرامي براي نوشيدن قهوه و تماشاي تزئينات کريسمس توقف کوتاهي داشتيم که حاصلش عکسهاي زير از محوطهء پاتيناژ در ميدان اصلي شهر است( شهرداري اين محوطه را بطور رايگان در اختيار عموم قرار داده وعجيب اينکه اصلآ بفکر اين نيفتاده که بجايش مسجد بسازد يا پايگاه بسيج ويا حتي بازداشگاه مخفي ...)

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ