سه‌شنبه، آذر ۷

خانم اجازه!

لینکدونی: تمام سهم من از دموکراسي ناموجود در کشورم


خانم اجازه!

از زمانی که یادم میاید داوطلب خواندن انشاء و روخوانی در کلاس و بعدها هم مسئول ارائهء گروههای گزارش و تحقیق مان بودم...شرکت در بحث و گفتگوهای گروهی هم که از نتایج بحثهای پر حرارت با پدر گرامی در زمینه های مورد اختلاف بود از علایق اصلیم به حساب میامد...به این ترتیب میتوانید تصور کنید که ترس وفرار از صحبت و پرزنتیشن در جمع های بزرگ تا قبل از شروع به تحصیل در یک رشتهء علوم اجتماعی آنهم به یک زبان کاملآ غریبه برای من موضوعی ناشناخته بود!
عدم اطمینان و تسلط کافی زبانی سالهای اول از یک طرف و مشکلات عمده ای که در ادای صحیح کلمات آلمانی برای غیر آلمانی زبانها وجود دارد باعث شد که اعتماد به نفسم برای شرکت در بحث پائین بیاید...هنگام صحبت در جمع بیشتر از آنکه روی موضوع مورد بحث تمرکز کنم حواسم پی شمارش غلطهای دستوری ام بود!
ولی بقول کتابدار آلمانی موسسهء زبانم در ایران علاقهء من به برقراری ارتباط و مباحثه باعث شد که رفته رفته اشکالات دستوری ام کمتر و کمتر شود و به این ترتیب اعتماد به نفس از دست رفته ام را باز بدست بیاورم...
و حالا دوسالی است که با لذت تمام در گفتگوهای گروهی کلاسهای علوم سیاسی و علوم ارتباطات ام شرکت میکنم و حتی گاهی اوقات مثل پرزنتیشن امروزم سرپرستی گروه را به عهده میگیرم و بحث را رهبری میکنم که بسیار لذتبخش است :)

پینوشت: ترانهء دامبولی امشب هم آهنگ شراره از فرزاد فرزین است که کشف امسال تابستون من محسوب میشه و صداش خاطرهء کارتینگ رفتن پنج شنبه ها و جگر خوردنهای بعدش سر جادهء چالوس را در اذهان ماوبروبکس جاویدان کرده!

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ