جمعه، آذر ۱۰

در غربت

لینکدونی : جک سال

در غربت

اونوقت یه روز صبح پامیشی و همینجوری الکی از زمین و زمون شاکی هستی...هرچفدر هم که هوا آفتابی باشه ( که کلآ برای پائیز اینجا امر بی سابقه ای حساب میشه ) و تو هم زیاد خوابیده باشی ( که اونهم اتفاق مبارکیه در این هفته های بیخوابی قبل از تعطیلات) بازهم گره بین ابروها باز نمیشه و هرقدر هم زور بزنی یه لبخند کوچیک هم رو لبات نمیشینه...اینجور روزها اصلآ نباید از در خونه بیرون رفت چون کافیه که پیرزنی که توی تراموا پات به پاش خورده چپ چپ نگات کنه و یه چیزی زیر لب زمزمه کنه, یا نمیدونم فروشندهء توی مغازه دیر جوابتو بده که یه حس مزخرف بیادو حجم گلوتو اشغال کنه...اونوقته که آرزو میکنی............................( وقتی داشتم اینو مینوشتم هیچ آرزوی خاصی یادم نیومد...کلآ توی همچین روزهایی زیاد آدم نباید فکر بکنه چون ممکنه به نتایج خطرناکی برسه!!)....

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ