سه‌شنبه، دی ۳۰

گفته بودم بهت که تو زندگيم عشقم به تو از معدود چيزهاييه که ازش مطمئنم؟؟
چرا خيلي خوب يادمه گفتم همون دفعه پشت تلفن...همون موقعي که بوق ممتد توي حرفهامون دويد...
اينکه خيلي تنهام رو اما بهت نگفتم...اينبار صداي کامپيوتري بيروحي جاي صداي گرمتو گرفت تا ناتواني همهء کارتهاي تلفن دنيا رو براي انتقال احساساتم بهم ياد آوري کنه...
...از همه بدترهرقدر هم به چشمهات توي عکس خيره بشم نميتونم تصوير خودمو ببينم!
هيح ايميلي هم که نميتونه حسرت عميق گرماي آغوشت رو بازگو کنه...
فکر ميکني چند صفحه نامه ميتونه همهء بغضهاي ناگفته ام رو باز کنه؟؟
چجوري توي دنياي ارتباطات سرمو بزارم روي سينه ات تا صداي قلبت بهم آرامش بده؟؟
چند تا خاطره رو مرور کنم تا از بوي تنت مست بشم؟
چقدر دستمو روي نقش دستات بزارم تا گرماش دستاي يخ زده مو گرم کنه...

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ