پنجشنبه، خرداد ۲۶

واگویه

واگویه



ميپرسم در انتخابات شرکت میکنید؟
باصدایی که نفرت از آن میبارد جواب میدهد نه تا وقتی اینها سرکارند رای نمیدهم...میگوید ساده ای تو...نتیجهء انتخابات از پیش تعیین شده...مگر میخواهیم خودمان را مسخره کنیم؟

میگوید موقع فاجعهء سونامی یک پست دسته جمعی فرستادم برای جمع آوری کمک به قربانیان، بعضی از دوستان ایرانیم جواب نوشتند که تا خودمان اینهمه بدبختی داریم جا برای فاجعه های بین المللی نمیماند!
میپرسد ما ایرانی ها اینجوریم یا جهان سومی بودن آدم را سنگدل میکند؟

میگوید توی خیابانهای شهر مردم بی خیالند و بیحوصله...انگار که این انتخابات مال اینها نیست...انگار که اینجا مملکت اینها نیست...

جلوی پایم پسر بچه ای سطل آشغال را با لگد واژگون میکند...صدای پیرزنی از پشت سر بلند میشود که اینها اموال عمومی است...زیر نگاههای شماتت بار رهگذران پسرک خم میشود و سطل را با بی میلی از روی زمین بلند میکند...

تعریف میکند که توی اپرا زن و مرد جوان اتریشی جایشان را گرفته بودند...یک زوج سالمند اتریشی که ماجرا را دیده بودند اینقدر سرشان دادوفریاد کردند که پلیس زوج جوان را از سالن بیرون کرد...

میگوید: من به آقا بالا سر احتیاج ندارم و حقم را خودم میگیرم!
میپرسم: حق آن جوانان پناهنده ای که در اردوگاههای مرگ دولت دمکرات! استرالیا به گور فراموشی سپرده میشود را چه کسی میگیرد؟؟؟

میگوید: تصميم شخصی من اينه که تا وقتی اين وضع هست و انتخابات آزاد به معنی واقعی اون وجود نداره شرکت نميکنم. همين.
میپرسم این وضع چطور شکل گرفته است؟ چطور قرار است تغییر کند؟در بیست و پنج سال گذشته برای بهبود این وضع چه کرده ایم؟

میگوید اینها

میگویم اینها یعنی جمهوری اسلامی...همان سیستمی که چه بخواهیم یا نه به تعداد سالهای عمر من بر آن سرزمین حکومت کرده است...نتیجهء همان انقلابی است که پدرومادرهایمان در آن شرکت داشته اند...همانکه در جنگ هشت ساله اش پسر خالهء سرباز مادرم و پسرک جوان همسایه و صدها هزار جوان این سرزمین پرپر شدند...در مدارس و دانشگاههایش بارها و بارها از بی عدالتی و مقررات احمقانه اشک به چشم آورده ایم...توی خیابانهایش شلاق خورده ایم...در ادارات و سازمانهایش خاله ودایی و دوست وآشنایانمان مشغولند...ماییم که رشوه میدهیم و ماییم که رشوه میگیریم...ماییم که توی خیابانها جلوی ماشینهای هم میپیچیم...ماییم که توی صفها نوبت رعایت نمیکنیم...

اینجا وقتی توی خیابان کسی به اموال عمومی صدمه بزند از پیرو جوان بهش اعتراض میکنند.
آنجا وقتی دونفر گلاویز میشوند بقیه دور می ایستند و نگاهشان میکنند.
اینجا اگر کسی به حق اعتراض کند دیگران حمایتش میکنند .
آنجا اگر کسی صدایش را به اعتراض بلند کند دیگیران از ترس از دست دادن منافعشان دمشان را لای پایشان میگیرند و سرشان را زیر برف میکنند.

اینجا ولی با اینهمه بهشت دموکراسی هم نیست...حزب حاکمش در یک شبانه روز دوپاره میشود و برغم اعتراضات پراکندهء منتقدان به برگزاری انتخابات زود هنگام تن نمیدهد...
آنجا اگر حقوق زنان پایمال میشود اینجا تحقیر هرروزهء رنگین پوستها، خارجیها و این اواخر زنان محجبه بخشی از زندگی روزمره است...

آنجا به زندانی کردن شاعر و نویسنده و روزنامه نگار اعتراض میشود و اینجا به قتل جوان سیاهپوستی که توسط پلیس به قتل رسیده...

اینجا هم کم نیستند پدرومادرهایی که بچه هایشان را از شرکت در تجمعات اعتراضی باز میدارند...اینجا هم آدمهای شرکت کننده در بسیاری از تجمعات عکس برداری میشوند و وارد لیستهای سیاهی میشوند که در آیندهء تحصیلی و شغلی شان تاثیر منفی دارد...

میگویم: بشریت در حال تمرین دموکراسی است...

میگویم: آنجا یعنی خانه...مردمانش خواهران و برادران و دوستانمان هستند...حاکمانش پدرومادرهای زورگویی هستند که نمیخواهند به تغییرات تن بدهند...نمیخواهند باور کنند که خواسته های ما با تصورات آنها زمین تا آسمان فرق میکند...نمیخواهند باور کنند که ملت ایران بالغ شده...اما قهر کردن پاک کردن صورت مساله است...دموکراسی با بیحوصلگی...بی اعتنایی...ناامیدی و بی عملی تحقق نمیابد...

جمهوری اسلامی یعنی ما...عدم مشروعیتش در نخستین مرحله گریبان خودمان را میگیرد...با قرار گرفتنش در حلقهء شیطانی پدرومادر من وتو هستند که جواز دیدار فرزندان غربت نشینشان را از دست داده اند...با تحریم اقتصادیش جوانان شهرستانی سرزمین ما هستند که از ناچاری و در جستجوی لقمه ای نان در کوچه پسکوچه های جهان سرگردان شده اند...همانها که مثل من و تو زبان هم نمیدانند تا بتوانند کاری دست و پا کنند...اعتراض که دیگر جای خود دارد...همانها که به دیدنشان سرمان را برمیگردانیم...همانها که میترسیم رنگ مو و چشممان تعلقمان را بهشان ظاهر کند...همانها که اگر دولت مسئولی داشتیم حالا در شهرهای کوچکشان در کنار خانواده شان مشغول بودند نه اینکه روزهای عمرشان در غربت بسر شود...

میگویم آمدیم و مشروعیت بین المللی ایرانمان از بین رفت...قرار است تحریم اقتصادی بیشتر شود؟ توی هواپیماهایی که بسبب نبود لوازم یدکی سقوط میکنند چه کسانی بغیر ازدوستان وآشنایان ما می نشینند؟
با تخریب چهره اش در میان جامعهء جهانی چهرهء من و تویی تخریب شده که به شناسنامهء سپید مهرنخورده مان مینازیم...من وتویی که همیشه مسئولیت را به گردن دیگران انداخته ایم و نتیجهء هرانتخاباتی را از پیش تعیین شده خوانده ایم...
قرار است بهش حملهء نظامی شود؟ بمبها مگر غیر از خانه های من و تو جای دیگری را هدف میگیرند؟
قرار است کس دیگری به حکومت برسد؟ چه کسی؟ از کجا؟ چه کسی درد مارا بهتر از خود ما میشناسد؟

ما،من و تویی که اینها را مقصر میدانیم...

شرق: فردا روز سرنوشت سازى است براى ملتى كه به دنبال تامين حاكميت بر سرنوشت خويش جنبش مشروطه، نهضت ملى نفت، انقلاب اسلامى، حماسه دوم خرداد ۷۶ را در تاريخ به ثبت رسانده است.

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ