روزگار غريبیست آقای احمدینژاد
عباس کيارستمی: پسرم وقتی ۵ساله بود روزی مشغول خوردن بيسکويت بود، دوستی از او بيسکويت خواست و من هم از او خواستم که بيسکويتی به من بدهد. اما بهمن يک بيسکويت بيشتر نداشت. بلاتکليف به هر دوی ما نگاه کرد که تنها بيسکويتش را به کدام يک از ما دهد. دوست من مشکل را ساده کرد و به او گفت: "بيسکويت را به کسی بده که بيشتر دوستش داری." بهمن نگاهی به هر دوی ما انداخت و به من گفت: " بابا من تو را بيشتر دوست دارم اما دلم میخواهد بيسکويتم را به او بدهم."
هنوز نمیدانم آن روز، آن بيست چند سال پيش در ذهن پسر ۵سالهام چه گذشت که بيسکويتش را به آن ديگری داد، که کمتر از من دوستش میداشت. ولی من دليلی دارم که چرا رأیام را به ديگری خواهم داد. آقای احمدینژاد، برای من دلايل بسيار سادهای وجود دارد که تو را بيشتر از او دوست دارم.
تو برای من يادآور سال ۵۷ هستی. در آن زمان اخلاق، آرمان و از خودگذشتگی برای تغيير زندگی مردم مفاهيمی انتزاعی نبودند؛ چيزهای طبيعی و جزيياتی زنده از روحيه و عملکرد ميليونها جوان معتقد و سالم و راستگويی بودند که میخواستند از انقلاب فرصتی فراهم آورند تا طبقهی محروم جامعه شرايط بهتری برای زندگی داشته باشند. بعد از بيست و چند سال نگاه که میکنم به وضوح آن اعتراض را همراه با افسردگی درونی تو را درک میکنم. تو همچنان بیدروغ «ما»ی سال ۵۷ را زنده میکنی.
من تو را دوست دارم چون نمیتوانم به خودم راست نگويم که میدانم آنچه میگويی راست میگويی. اين واقعيت است که در جهان کنونی قلههای ثروت با دستاندازی به پلههای قدرت جايی برای رشد مردم باقی نمیگذارند. در اين ميان، آقای احمدینژاد اما چيزی وجود دارد که تو را در دنيای ۲۰۰۵ ما وصلهی ناجور میکند. پس اکنون با کمال تأسف تو تنها به درد آن میخوری که از دنيايی چنين آرمانباخته و بازيگر، افسرده شوی. دنيايی که در ۲۷ سال ساخته شده است و ما هم جزيی از اين دنيا هستيم. دنيا شرايط دشواری برای برای بازي راستگويان آفريده است اما همجنسان قادرند دست يکديگر را بخوانند و...
دوست عزيز، بهسادگی بگويم ما نمیتوانيم خود را در سال ۵۷ متوقف کنيم. ديگر آن آن باورها از زندگی واقعی رخت بربسته است و در معادلات سخت کنونی، ما تنها تصميمگيرندگان بازی کنونی نيستيم. تو درستتر از آن و اصولگراتر از آن هستی که بتوانی در بازی پيچيدهی سياستگزاران آلوده به قدرت بازی کنی، پس به قول مدرس " اکنون کسی لازم است که قاعدههای بازی اين جهان را آموخته باشد."
برای همين من رأیام را به کسی میدهم که او را کمتر از تو دوست دارم اما کسی توانمندتر از تو در درک .اقعيتهای امروز زندگی است. همهی اميدم آن است که او لااقل اينبار با عطف به آرای تو بداند هنوز مردم محروم ما چشم به راهاند. پس گوشهچشمی به طبقهی محروم داشته باشد و به سلامت ادارهی جامعه بها دهد. دوست عزيز من، تا کنون دو بار رأی دادهام و هر دو بار پشيمان. اين بار با آمادگی بيشتر بار ديگر پای صندوق رأی خواهم رفت و اما رآیام را به ديگری خواهم داد که او را به اندازهی تو دوست نمیدارم. روزگار غريبی است برادر.
(به نقل از شمارهی فوقالعادهی شرق ـ ۱تيرماه ۱۳۸۴)
پنجشنبه، تیر ۲
روزگار غريبیست آقای احمدینژاد
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
بايگانی وبلاگ
-
▼
2005
(148)
-
▼
ژوئن
(25)
- Have a Break
- باغ وحش در چمدان
- عاشقي تو دوره ما
- امروز
- دموکراسی ایرانی کمی هیجان، کمی تنوع
- وضعیت: بدتر
- روزگار غريبیست آقای احمدینژاد
- ۵ >۷
- حال من بي تو
- بد و......... بدتر
- تراژدی انتخابات
- تحریم, ترحیم آزادی شد.
- مثل جام جهانی
- واگویه
- رئیس جمهور :خودمان
- یکشنبه ها
- راي ميدهم پس هستم...
- پس از واقعه
- پ.ن دو جالب نیست که دوربین یکربع تمام است که صرفآ ...
- پخش زندهء تجمع اعتراض به نقض حقوق زنان در قانون اساسی
- هراس
- ما و اینها
- روابط
- پاسبانهای اخلاق
- حیرت
-
▼
ژوئن
(25)
۱ نظر:
Nice article and very fine blog :)
------------------------------------------
Free Poker Money - Poker $50 bankroll
ارسال یک نظر