تنها موجودات وحشى در طول مسير اشوبى پروانه ها بودند و اينها به وضوح كتاب هاى مناسب را نخوانده بودند و هيچ رغبتى نداشتند به ما حمله كنند هر وقت راه به يك دره كوچك سرازير مى شد جويبار كوچكى ته آن قرار داشت و در طول كناره مرطوب و سايه دار آب هاى زلال، پروانه ها دسته دسته نشسته بودند و بال هاشان به آرامى باز و بسته مى شد و براى همين قسمت هايى از كناره جويبار از دور جلوه اى همچون قوس و قزح داشت و هنگامى كه به نظر مى آمد اين حشرات- در نوعى خلسه- با بال زدن هايشان براى سايه خنك كف مى زنند، رنگ آن از سرخ آتشين به سفيد و از آبى آسمانى به ارغوانى روشن و بنفش تغيير مى كرد. پاهاى عضلانى و قهوه اى رنگ باربرهاى بهت زده به سنگينى در ميان آنها فرود مى آمد و وقتى پروانه ها دور و برمان بالا و پايين مى رفتند و مى چرخيدند ناگهان تا كمر در ميان گردابى مواج از رنگ ها فرو مى رفتيم و بعد وقتى رد مى شديم دوباره روى خاك سياه رنگى كه مثل كيك ميوه اى مغذى و آبدار و به همان اندازه معطر بود مى نشستند...
باغ وحش در چمدان اثر جرالد دارل نویسندهء انگلیسی و صاحب اثر جذاب خانوادهء من وبقیهء حیوانات است... خطو ط نوشته های دارل بواسطهء قریحهء بیمانندش در به کارگیری کلمات ، پر از تصاویرجذاب و سرشار از رایحه های دل انگیز و نورها و رنگهای جادویی است... جرالد دارل در حقیقت جانور شناس است و در زندگینامه اش مینویسد که از همان دوران کودکی کشش عمیقی به طبیعت و حیوانات داشته...عشق سرشار دارل به طبیعت و نیز آگاهی و اطلاعات وسیعش در مورد انواع و اقسام جانوران و گیاهان خواننده را بخود جلب میکند و از لابلای نوشته ها سرایت میکند و دید و نگاه آدم را تغییر میدهد...پس از خواندن آثار جرالد دارل درخت بید تنها درخت بید نیست و کرم شبتاب را هم صرفآ به چشم یک کرم کوچک و بی اهمیت نگاه نمیکنیم...نوشته های این نویسنده و دانشمند انگلیسی چشمهای مارا بروی رنگها و نورهای جادویی طبیعت میگشاید و زندگی عجیب و هیجان انگیز دیگر موجودات ساکن که دوروبر را به تصویر میکشد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر