یکشنبه، دی ۱۰

یلدابازی

یلدابازی

من از بازی یلدا و دعوتنامه ها توی سفر خبر دار شدم و برای همین تازه الان تونستم دعوت سایه, رها, شایان, دختر بودن و مانا رو لبیک بگم و اعتراف بکنم:
از روزی که اولین کامپیوتر عمرم را خریدم یعنی همین هفت سال پیش تا امروز اولین کاری که بعد از بیدار شدن انجام میدهم روشن کردن کامپیوتر است...تازه بعد از چک کردن ایمیلهام دست و صورتم را میشورم...
راستش رو بخواهید تا قبل از اینکه از ایران خارج بشم فکر میکردم آدم جهان وطنی هستم و میتونم ریشه هامو دستم بگیرم و هرجا دلم کشید بمونم اما حالا مطمئنم که توی هیچ جای دنیا مثل ایران خوشبخت نخواهم بود...
بودن با دوستام بیشتر از بودن با خانواده ام برام لذتبخشه و این مساله تابحال موجب بحثهای تاریخی در خانواده مان شده است که آخرینش هم همین تابستان امسال بود...
تجربهء عشقی ناموفقی که داشته ام باعث شده از اساس به عاشقی با دیدهء شک نگاه کنم و این برای من احساساتی یعنی تلخی و غم...
خیلی دوست دارم با وبلاگرهای دیگ از جمله این خانم از نزدیک آشنا بشم اما بخاطر خجالتی بودن ذاتی ام هیچ وقت پاپیش نگذاشته ام...تنها استثنا هم کیوان سی و پنج درجه است که خوشبختانه به ایمیلم جواب مثبت داد...

کسانی که من برای اعتراف دعوتشان میکنم: نگار, علی قدیمی, یه ذهن برهنه, یک ایرانی در آمریکا...

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ