دوشنبه، مرداد ۱۳

بالاخره خوابگاهمو عوض کردم!!از دو سه ماه بيش همش در تکاپو بودم که يک جايي وسطهاي شهر پيدا کنم کّه هم به دانشکده ام نزديک باشه و هم از لحاظ قيمت و کيفيت مناسب باشه...خوابگاه قبليم نسبتآ کم جمعيت و خيلي آروم و تر و تميز بود و مخصوصآ بحه هاي خيلي خوبي داشت اما اشکالش اينه که در قسمت شمال غربي وين و در نزديکي دانوب قرار داشت و مثلآ فاصله اش تا دانشگاه با مترو بيست دقيقه ميشد ...و از اونجايي که در شهرهاي قديمي اروپايي مثل وين اغلب ادارات و سازمانها در قسمت مرکزي شهر واقع است آدم مجبور ميشه هر روز کلي وقتشو توي مترو صرف بکنه ...اين خوابگاه جديدم اما تقريبآ وسط شهر واقع شده...تا دانشکده ام پياده پنج دقيقه راهه و تا دانشکاه اصلي ده پانزده دقيقه پياده روي داره...خوابگاه قبليم يک ساختمان چهار طبقه نسبتآ نوساز بود که يک آشپزخانهء بزرگ مشترک توي طبقهء همکف و يک اطاق تلويزيون خيلي خوشگل با مبلهاي گرم و نرم آمريکايي داشت و يکدونه از اين دوچرخه ثابتها که من مشتري ثابتش بودم...بعدش توي هر طبقه چند تا سرويس داشت... ولي اين جديده در اصل يک آپارتمان است با هفت هشت تا اطاق در هر طبقه که بهش( WG ( WohnGemeinde ميگن و منظور خونه هاي دانشجويي است...ساختمونش قديمي است اما همه چيزش رو بازسازي کرده اند و کلآ خيلي شيک و پيک است...اطاقم اينجا دو برابر اطاق قبليه و توي طبقه با هفت هشت نفر ديگه بطور مشترک يکدونه آشبزخانه و دوسري سرويس داريم اما خوب اشکالش اينه که نزديکه خيابونه و سر و صداش زياده :فرشاد امروز صبح به موبايلم زنگ زد و سر و صداي خيابون رو شنيد فکر کرد که وسط خيابونم... بعد از دوسال زندگي توي خوابگاه حالا دوباره توي آپارتمان زندگي کردن خيلي جالبه...عادتها و رفتارهايي که آدم توي هرکدوم داره و سيستمي که به هرکدومش حکمفرماست...آدم توي خوابگاه يکجورايي شلخته ميشه چون خوب هميشه يک مستخدم هست که همه جارو تر تميز ميکنه ...يکذره همچين بفهمي نفهمي وحشي ميشه عين آدمهايي که توّي جنگل زندگي ميکنند چون زياد با ديگران در ارتباط نيست...اما وقتي توي يک آپارتمان زندگي کني بايد مدام به رفتارت دقت کني... خلاصه خيلي خوبه که دوباره دارم اهلي ميشم!!!

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ