دوشنبه، مرداد ۲۷

جواد يواش

آقا من تا حالا جدي جدي فکر ميکردم اين جوادها بيچاره ها خودشون از حال خودشون خبر ندارند...فکر ميکردم خوب هيشکي تو فاميل و دوست و آشنا نبوده که بهشون يک ندايي بده و بگه : بابا جوادجون اين کارايي که ميکني خيلي ضايع است بخدا!!!
عقيده داشتم که اگه يه نفر آدم خير يک ساعت وقت ميگذاشت و براي اين موجودات توضيح ميداد که جواد بودن چقدر بده و آثارش از صد کيلومتري هم چراغ ميزنه اونوقت اينا ميرن يک فکري بحال خودشون ميکنن و حداقل ميشن جوادمخفي که کمتر تو چشم بزنن...اما با امروز با ديدن اين وبلاگ و اين يکي همهء اميدهام نقش برآب شد...
ُفکرشو بکنيد که دو سه تا جواد اونهم از نوع بين المللي با لهجهء فارسي از ته فلکه دوم جواديه يه ويزاي کانادا بگيرند و پاشن بيان اينور آب و دو سه تا وبلاگ گل گلي بزنن که بوي گلابش از همون دم در تو ذوق بزنه بعدشم با يک دوربين ديجيتال يکسري عکس با اين پزهاي مکش مرگما و جنيفر لو پزي بگيرند(دم ساحل...لب نهر...توي جاده...پيش آينه) که از هر ده تاش توي نه تاش Red Eye است و يک باسواد بينشون نبوده که اين ايراد رو اصلاح کنه ...بعد تصور کنيد که بشينند و يکي در ميون دوتا از اين نامه هاي عاشقانهء آبکي بنويسند و وسطش هم دو تا بحث تحليلي درمزمت جوادبازي بگذارند و تازه از همه بهتر در و ديوار تاکسي شون ببخشيد وبلاگشون رو هم مثل جشنوارهء شهدا عکسهاي با چشمان قرمز بچسبونند(فقط جاي اين قلبايي خاليه که از بالاي صفحه مياد بايين و جو رو کلي رمانتيک ميکنه)...
خوب خواهر من درسته که اينور آب آزاديه و استقلاله و اشتغال به انواع مشاغل هم منع قانوني نداره واز اين حرفها اما براي حفظ آبروي همکارانت هم که شده يکم يواشتر....حداقل يکذره بشين همون مقالات تحقيق خودت رو يک مروري بکن !!!بخدا ثواب داره ها...

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ