یکشنبه، مرداد ۶

سلام...
الان يکدفعه بارون ريز و تندي شروع شد که آدم از بوش مست ميشه...
عاشق بوي بارونم آخه شب اولي که با حاج آقا جونم يواشکي تلفني حرف زديم هم بارون ميومد....
توي ديار کفر آدم دلش براي خيلي چيزهاي ايران تنگ ميشه مثلآ همين آب زرشک يا آلبالو خوشگل يا مهمونيهاي خوانوادگي آخر هفته ها...ديدن فيلمهاي جشنواره فجر توي سينما فرهنگ...بوي خوش کفپوش موزه هنرهاي معاصر...منظره برفي ديزين...
واما بوي بارون اونهم وسط تابستون از اون چيزاييه که آدم رو حسابي ديوونه ميکنه مخصوصآ که ازش کلي خاطره داشته باشي....

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ