بالاخره وقتش شد:(
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
بايگانی وبلاگ
-
▼
2004
(199)
-
▼
سپتامبر
(17)
- دردسرهاي ما با عنکبوت خيالباف آقا من به هيچ قسمت ...
- آه کبرا!!! اين دوسه روزه يه اندازهء سه چهارسال پا...
- خودموني مبتذل ميشود!! از مال دنيا هيچي اون کم ندا...
- اندر احوال آريان بزار برم... نگو نه٫ نگو بي توچ...
- آلبالو خشکه و سيمين غانم آن لاين هي جانمي اينترن...
- مهرماه مهرماه بايد عاشق شد .... يک مهرماهي بايد ع...
- گلي ترقي در گفتگو با بي بي سي نمی دانم خاطرات حا...
- ايرانگردي! يارم رفته به کاشان٫ منو کرده پريشان:(
- کيف دستي تان چقدر ميارزد؟؟؟ اگر از شما بپرسند که ...
- امــــــــــــــــــــــــروز من اگر برخيزم تو ا...
- من يک کم از قافله عقب افتادم اما از قديم گفتن: ماه...
- دريچه ما چون دو دريچه، رو به روى هم، آگاه ز ِهَر...
- يه روز دلگير آفتابي با خودم ميگم: شايد اگر عاشق ن...
- بالاخره وقتش شد:(
- ميخندم اما خنده ام تلخه ميدوني ميگريم اما گريه از ...
- باهم خنديدن در يک رابطه مهم است که بتواني حرفت ...
- کرمها چند روزي بود که کامپيوتره را داده بودم رفت ...
-
▼
سپتامبر
(17)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر