جمعه، دی ۱۳

اگه بارون بياد ميشه چترمو دستم بگيرم و برم زير بارون قدم بزنم...لبهء چتر رو تا جائي پايين ميارم که چهره ام از نگاه عابراني که از مقابل ميايند مخفي باشد...نگاهم رابه زمين ميدوزم به سنگفرش خيس خيابان به سايهء نمناکم روي زمين خيس...
اگه برف بباره ميتونم چکمه هامو بپوشم...شالگردنمو بندازم و برم زير آسمون برفي...سرمو ميکنم بالا تا دانه هاي سفيد برف روي صورتم بشينه...که سردي برف آرومم کنه...
وقتي باد مياد...وقتي طوفان ميشه...وقتي آسمون ابري دلش گرفته و نميباره نميدونم چکار کنم...پشت بنجره ميشينم و چشمهامو به آسمون ميدوزم که کي دوباره ميباره...انتظار...انتظار...انتظار...
چند وقته که آسمون همش ابريه...

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ