پنجشنبه، دی ۱۲

...از موقعي که يادم مياد کريسمس برام خاطرهء شيرين يک بعد از ظهر و شب بوده ٫ بعد از ظهري که تلويزيون کارتون اسکروچ (سرود کريسمس نوشتهء چارلز ديکنز) رو نشون ميداد تقريبآ هر سال تکرارش ميکردند و من با اينکه همهء ديالوگهاشو از حفظ بودم اما بازهم بيصبرانه به تماشا مينشستم(ديدنش برام مثل آداب مذهبي شده بود) شبش هم هميشه يک فيلم قشنگ نشون ميداد...
کريسمس برام يادآور برف هم بود يعني در دنياي بچگيم کريسمس بدون برف اصلآ رسميت نداشت...و درختهاي کاج قشنگي که کنار خيابون تخت جمشيد رديف ميشد ...و بابا نوئلي که توي کارتون ديده بودم و ميگفتند که از لوله بخاري وارد خونه ها ميشه و براي بچه ها هديه مياره و حسرت هميشگي که چرا خونهء ما لولهء بخاري نداره ٫همه اينها نويد رسيدن سال نوي مسيحي رو ميداد...
اما خوب عيد واقعي هميشهء خدا همون اول بهار بود...که همه جا سبز بود و قشنگ که همه چيز نو ميشد...که سفرهء هفت سين مينداختيم که خريد ميرفتيم...
دو ساليه که کريسمس برام يک کم ملموستر شده...حالا ديگه کريسمس برام يادآور جنون خريد قبل از سال نوئه...تزئينات بامزه...چراغانيهاي قشنگ...بازارهاي مکاره است... کريسمس حالا شيرينيهاييه که مردم به مناسبت سال نو آماده ميکنند...هداياييه که به اين مناسبت رد وبدل ميشه...جنب و جوش مردم توي خيابونهاست...محبتيه که اومدن سال نو توي دلها ايحاد ميکنه...
حالا ديگه کريسمس دو سه تا شب قشنگ + دو سه هفته تعطيلي ملال آوره!!!
راستشو بخواهيد هنوزم باورم نميشه که عيد اول بهار نباشه...که همه چيز سبز و خرم نباشه... که آدم سفرهء هفت سين نندازه...ولي خوب دوساله که عيد افتاده به زمستون و خوب اينهم قشنگي خودشو داره...
... سال نوي ميلادي همه تون مبارک!!!

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ