شنبه، مرداد ۳۱

مهماني آشپز چپ دست




خوب بعد از گذشت يکماه خونه نشيني براي بدست آوردن دل پدر و مادر گرامي بالاخره امروز از خونه زدم بيرون و تونستم هواي دود آلود تهران رو تنفس کنم...تاکسي سوار بشم...تنه بخورم...متلکهاي جديد رو بشنوم و حتي مدلهاي جديد مخ زني و شماره دادن و غيره رو شاهد باشم:)
حتمآ الان بعضي ها باخودشون ميگن اين بچه حتمآ مازوخيسته اما اگر شما هم مثل من دوسال تموم توي محيطي زندگي کرده بوديد که مردم مستقيم توي چشمهاي هم نگاه نميکنند نکنه که به حريم خصوصي ديگران وارد بشند احساس الان من رو کاملآدرک ميکرديد!!!

امروز با شقايق و مريم رفتيم مهمان مامان رو ببينيم و چون هزارساله با شقايق جونم حرف نزده بوديم يکساعت زودتر قرار گذاشتيم که يه دورِِِِِفرهنگي هم بزنيم و به کتابفروشي پائين سينما فرهنگ و خانه جوان هم سر بزنيم...تعريف اين خانهء جوان رو از خيليها شنيده بودم و مخصوصآ تعريفاي آيدا از کادوهاي جالب و تک اش مدتها بود که دلمو برده بود اما خوب اونجوري که انتظار داشتم جذبم نکرد...کاراش يه جورايي مثل کپي هاي ناقص هنرهاي دستي شرقي بود اونايي که مغازه هاي پر و پيمون هندي و ژاپني و کاراي هنري اوريجينال و ايده هاي تکشون رو توي کشورهاي ديگه ديدن منظورمو بهتر درک ميکنند من بيشتر انتظار داشتم کارهاش تلفيقي باشه از هنر ايراني و مدرن مثل آينه کاريها يا بته جقه و اينها اما خوب بقول شقايق براي اينجايي ها اين از معدود فروشگاههاييه که چيزاي خاص و مناسب سليقه هاي متفاوت رو عرضه ميکنه!

بعد از خانهء جوان به يک کافي شاپ رفتيم که اتفاقآ در نوع خودش خيلي اوريجينال و پر از ايده هاي تک است :کافهء آشپز چپ دست اول خيابون خاقاني!! يک کافي شاپ جمع و جور سبک ايتاليايي است که بخاطر کوچکي اش بيشتر از ۴۵ دقيقه اجازهء ماندن بهت نميده!!در کنار انواع اسپرسو و کابوچينو و چاي ميوه و آب ميوه نوشيدنيهاي مخصوص دستپخت جناب چپ دست هم وجود دارند که مثل خود کافه نامهاي جالبي دارند: هري پاتر...دنيرو...آل پاچينو و...ما سينه چاکان J.K.Rolling هم سريع هري پاتر مزبور* رو سفارش داديم که به اذعان سرآشپز بيشترين فروش رو داره...

ديوارهاي پر از عکسهاي امضاء شدهء نوستاره هاي سينما و بحثهاي فني سينمايي جناب سرآشپز با دوستي که پشت پيشخوان سيگار ميکشيد از علايق سينمايي اش حکايت ميکرد...ووقتي که سر صحبت را باز کرديم گفت که از چلچراغ و راديو براي مصاحبه آمده اند و اتفاقآ از همان وقت است که مشکلاتش زياد شده چون حالا ديگر کافهء مشهوري است که اماکن هر بار به سببي به آن سر ميزند!!!
راستي چپ دستها به شرط اثبات از دوازده درصد تخفيف برخوردارند!!

بالاخره سر ساعت شش چشممان به جمال فيلم محبوب منتقدان سينماي ايران روشن شد...مهمان مامان فيلم خوبي است اگر معيارمان استانداردهاي امروز اين سينما و فيلمهايي باشد از قبيل معادله و شمعي در باد و صورتي و...اما مثلآ در مقايسه با فيلمهاي گذشتهء مهرجويي...در مقايسه با اجاره نشينها يا درخت گلابي و سارا و بانو جلوه اي ندارد...بازيهاي بازيگران هم بجز استثناهايي مثل پارسا پيروزفر که بالاخره از قالب پسر خوشگل بيمصرف خارج شده يا نسرين مقانلو که بازيش در اين فيلم قدم بلندي در حرفهء بازيگريش است وهمچنين حسن پورشيرازي در نقش شوهر گلاب آدينه که در دقايقي از فيلم بسيار درخشان ظاهر شده بقيه سعي چنداني در واقعي جلوه دادن فضاي فيلم به خرج نداده اند!!
از گلاب آدينه که حتي در بهترين لحظات بازيش هم به جانداري نقشش در زير پوست شهر نميرسدو مليکا شريفي نيا که يک کلاس تمرين فن بيان لازم دارد تا امين حيايي که نقش اغراق شده اش کم کم آزاردهنده ميشود گرفته تا عروس کنجکاو و داماد بي صداي قصه تا مش مريم ديوانه همگي بازيهايشان کمتر از ظرفيتي است که فيلم داراي آن است...
از ديدن مهمان مامان ميخنديم و از بخير گذشتن ماجرايي مهماني نفس راحتي ميکشيم ولي شاد نميشويم...

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ