جمعه، آبان ۱۵

نوستالژي وبلاگي

نوستالژي وبلاگي

تازگيها به اين نتيجه رسيدم که هروقت زياد وبگردي ميکنم و بخصوص وقتايي که سه چهار پنج ساعت پشت سر هم وبلاگ ميخونم و بعدشم اورکات بازي ميکنم دچار غم غربت ميشم و همينجوري تا دوسه روز در حالات نوستالژيک بسر ميبرم...امروز که دقت کردم ديدم خوب در مورد وبلاگها حق دارم چون تازگيها انگار مد شده همه هرچي ناکامي و غم وغصه دارند برميدارند ميارن اينجا و با هنرمندي تمام و قلم شيوا وروان طوري ماجرا رو شرح ميدن که جگر آدم شرحه شرحه ميشه!!!
اون از داخليها که روزشون شب نميشه اگر از هوا وزمين و سياست و جامعه و اقتصاد و غيره ننويسند و اين هم ازخارج نشينها که دائم در حال ناليدن از غم غربت و ديار و يارند...ايني که مينويسم خطاب بخودم هم هست ٫کاش يک کم زندگي رو از ور مثبتش نگاه کنيم ببينيم که موقعيت فعلي چه امکاناتي رو در دسترسمون ميگذاره...ماها تا وقتي در داخل ايران هستيم فقط روي جوانب منفي تمرکز ميکنيم و طوري در اين زمينه اغراق ميکنيم که کم کم خودمون هم باورمون ميشه که اوضاع خيلي خراب است وبايد رفت و اين حرفها و بعد وقتي با هزارويک دردسر پامون به اين طرف مرز ميرسه ميبينيم که اينجا هم اون بهشت بريني که انتظارش رو داشتيم نيست!!!
ميدونم که خيليها الان فکر ميکنند که اي بابا تو بالاي گود نشسته اي و ميگي لنگش کن و چون خودت توي ايران نيستي همه چيز رو يادت رفته...منظور من اما اين نيست که اونجا خوب است يا اينجا بد است٫حرف من اين است که در برداشتهامون از اوضاع واقع بين باشيم ٫سعي کنيم هر موقعيتي رو از چند وجه ببينيم و رئاليست باشيم...اينطوري زندگي براي خودمون و اطرافيانمون خوشايندتر ميشه...

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ