یکشنبه، آذر ۱

خشونت ِ ديني يا خشونت به بهانهء دين

خشونت ِ ديني يا خشونت به اسمِ دين

براي مني که خودم را حتي مذهبي هم نميدانم چه برسد به مسلمان٫ دنبال کردن بحثي که اينروزها محمل گفتگو و بعضآ خشونتهاي کلامي در وبلاگستان شده جالب است...

اولين موضوعي که با دنبال کردن اين گفتگوها ديده ميشود فارغ از موضوع بحث که در بخش دوم نوشته ام به آن ميپردازم ٫غفلت از آداب گفتگو و مباحثه است٫گويي حکومتهاي خفقان و سرکوب کلاهي و عبايي در تاريخ اين سرزمين از يادمان برده که ميشود بجاي مطلق رايي و سياه وسفيد بيني کمي هم خاکستري ديد و حرف ِمخاطب را هم شنيد...گويي نياموخته ايم که حقيقت تنها در اختيار ما نيست و اصولآ گفتگو ميکنيم تا وجوه مختلف يک موضوع را از نقطه نظرهاي مختلف به تماشا بنشينيم. يک حرف مخالف کافي است تا لباس رزم بپوشيم و به ميدان بياييم يکديگر را با کلمات تکه تکه کنيم گروهي هم ميشوند آتش بيار معرکه و هيزم است که به آتش اين دعواها ميريزند گويي که هدف از مباحثه ضايع کردن طرف گفتگو بوده و لاغير...آنوقت از خودمان ميپرسيم چرا اين مملکت روي آرامش نميبيند؟؟؟ من ميپرسم چطور ميتواند آرام بگيرد وقتي اصحاب فرهنگش همهء هنر خود را خرج دشنامهاي وزين ادبي ميکنند؟؟؟

اما مطلبي که اينبار محمل خشونتهاي کلامي شده است بحث بر سر حقانيت يا عدم حقانيت تئو ون گوگ فيلمساز هلندي در نشان دادن تصويري خشن و ضد انساني از اسلام در فيلمش است... برخي ازطرفداران اين فيلم با مثالهاي بيشماري از جنايتهاي جمهوري اسلامي ويا پايمال شدن حقوق بشر و بويژه حقوق زنان در کشورهاي اسلامي اعتقاد دارند که اتفاقآ اسلام خيلي خشنتر و غير انساني تر از اين حرفها است و آقاي ون گوگ تازه قسمت بسيار کوچکي را نشان داده...

به نظر من اولين اشتباه ما اين است که اسلام را با جمهوري اسلامي يا حکومت عربستان و امارات اشتباه بگيريم...اينکه اين حکومتها جنايتهايشان را با دين توجيه ميکنند و بايک آيه و فتوا موضوع را ختم ميکنند دليل بر واقعيت اين امر نيست...و اغلب مردم ميدانند که کشتار روشنفکران به جرم مهدورالدم بودن يا قتل مخالفان سياسي به سبب مرتد بودن تنها حربهء اين حکومتهاست ...
شايد بگوئيد که خوب اسلام حتمآ دين خشني است که در کتاب و سنتش به همهء اين جنايتکاران بهانهء لازم را ميدهد؟؟ آنوقت است که بايستي دعوتتان کنم که لاي کتابهاي مقدس مسيحيان و يهوديان(عهد عتيق و عهد جديد )که خوشبختانه با ترجمهء فارسي هم در دسترس هستند را باز کنيد و به چشم خود ببينيد که اتفاقآ در اديان ديگر هم بهانه براي جنايت کم نيست و از قضا جنايتکاران از مسيحيت و يهوديت به همان ميزان و چه بسا بيشتر براي توجيه جنايتهايشان سود برده اند...مثال هم فراوان است:از آتش زدن جادوگران و سنگسار زناکاران در مسيحيت و يهوديت گرفته تا جنايتهاي کليسا در قرون وسطي و جنگهاي صليبي و حتي همين کشتار يهوديان در جنگ جهاني دوم...

اگر ملاک وضعيتِ فعلي کشورهاي غربي است که بايد گفت جنايت بنام ِ دين آنروز پايان يافت که عقلانيت جاي دين را گرفت و مردم قدرت و ثروت را از انحصار مراکز ديني خارج کردند وگرنه همين حالا هم که سر در محافل مذهبي غربي داشته باشيد ميبينيد درجهء روشنفکري عالمان ديني چندان تفاوتي با همتايان مسلمانشان نميکند نمونه اش هم بحث در مورد ازدواج و طلاق و سقط جنين و...است.

موضوعي که خيلي از ما ناديده ميگيريم اين است که جوامع غربي در طي سالها سعي کرده اند برداشتهاي خود را از دين تغيير دهند...بسياري از قوانيني که در مورد حجاب٫حقوق زنان ٫خانواده و غيره در اديان ديگر وجود دارد با قوانين فعلي غربي بطور کامل در تضاد و اتفاقآ بطور عجيبي به قوانين اسلامي شبيه است...

سايه در کامنتي که براي نوشتهء کيوان گذاشته نوشته است:مطالعه بد چيزی نيست. کمک مي کند به جاي شنيده هايمان از خوانده هايمان استفاده کنيم.
فکر ميکنم اين نصيحتي است که همهء ما بايد بگوش بگيريم.

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ