بعضي شبها
يکموقعهايي هست احساس ميکني به آخر خط رسيده اي ٫فکر ميکني همان گنگي هستي که ديگران اشاره هايش را نميفهمند٫همان نابينايي که راهش را گم کرده...زماني است که دورو برت را نگاه ميکني و ميبيني تنهايي٫ يعني آدم هست اما نه از جنس تو٫ميبيني که بقول کرگدن تنها بازماندهء قبيله ات هستي٫هي با خودت فکر ميکني من غيرعادي نيستم دستکم تا همين چند وقت پيشها نبودم هنوز چندتايي پيدا ميشد که حرفم را بفهمند چي شده؟من کجايم؟اونها کجا رفتند؟
يک شبهايي هست که ميخواهي سرت را بندازي پائين و همينطور اين خيابان تاريک و خلوت را بالا بروي٫اينقدر بروي که پاهايت تاول بزند و نوک بيني ات يخ ببندد به اميد آنکه جرقه اي توي ذهن آشفته ات تورا از کابوس اين سوال ها نجات دهد...
ميروي و ميروي تا دريابي کجاي اين راه را اشتباه رفته اي؟کدام گام؟کدام قدم؟
بغض راه گلويت راسد ميکنه وهر حرف بهانه اي است براي آنکه قطرات اشک پهنهء صورتت راخيس کند...
الغرض امشب از آن شبهاست...
یکشنبه، آبان ۱۷
بعضي شبها
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
بايگانی وبلاگ
-
▼
2004
(199)
-
▼
نوامبر
(26)
- مردها
- تازگيها دارم تمرين ميکنم که يک کارهايي رو صرفآ برا...
- گودباي پارتيِ پري مهربون
- تو اي آبي زيباي آرامش کجايي پس؟؟؟
- دلا نزد کسي بنشين که او از دل خبر دارد...
- خودِ اينروزهايم را دوست ندارم...خودم را توي روزهاي...
- دنبال Arabian Gulf نميگرديد؟؟!!!;)
- عشق موندگار فصل بارونه و عشق رو غبار نسترن من و ت...
- Don't leave home, oh don't leave home
- خشونت ِ ديني يا خشونت به بهانهء دين
- هربار که نوشته هاي اين بچه رو ميخونم داغ دلم تازه ...
- بهانه هاي سادهء خوشبختي
- دستم بگير...
- آيدا
- بولينگي براي تمام فصول
- لئوپولد عزيز ِمن!!!
- دلم معجزه ميخواد اساسي...
- خودموني
- بعضي شبها
- اينــــــــــــــــــه
- تهاجم فرهنگي
- نوستالژي وبلاگي
- اوهايو کدام گوري است؟
- دموکراسي٫بلي يا خير
- آب و هواي شهرهاي جهان به روايت خودموني
- يکي دوروز که سرگرم زندگي واقعي ميشم و از اينجا دور...
-
▼
نوامبر
(26)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر