یکشنبه، آذر ۸

گودباي پارتيِ پري مهربون

گودباي پارتيِ پري مهربون

ديشب گودباي پارتي يا بقول آلمانيها Abschiedsfeier مونا بود...اولش ميخواستيم توي خونهء خودمون مهموني بگيريم ولي بعدش ديديم به تميزکاري و زحمت قبل و بعدش نميرزه بنابراين مهمونيشو اينجا گرفتيم...رسم اينجا اين است که وقتي آدم توي بار يا Lokal مهموني ميگيره يا يکسري خوردني مثل اسنک و سالاد و ساندويچهاي کوچيک درست ميکنه و مهمونها نوشيدني شون رو خودشون ميخرند يا اينکه آدم پول نوشيدني ها رو حساب ميکنه و اگر مهموني بخواد غذا سفارش بده خودش حساب ميکنه...ما هم که ماشالله يکي از يکي زرنگتر گفتيم اوه حالا کي حوصله داره غذا درست کنه و سالاد و مخلفات رو تا سالن ببره بنابراين همونحا پيتزا سفارش داديم و دور اول نوشيدني ها رو هم حساب کرديم :)
اکثر مهمونها هم دوستاي دانشگاه مونا بودند و فقط دو تا از دخترهاي همخونه ايمون دعوت بودند يعني ما چهار تا دختر و بقيه همه از دم سبيل!!! کاتارينا و مرون همون همخونه اي هامون به شوخي ميگفتند همهء مردانِ مونا...بامزه اينکه اين بچه هاي فني هيچ جا دست از سر درس و مشق برنميدارند بطوريکه نصف بيشتر مهموني اينا دور هم نشسته بودند و در مورد فلان فرمول و فلان مسئله حرف ميزدند!!!
راستش رو بخواهيد من از کاراي قبل از سفر بيشتر از خود مسافرت لذت ميبرم٫تب تاب سفر٫سوغاتي خريدنها٫گشت و گذارها و مهمونيهاي قبل از سفر و...انگار فکر اينکه آدم براي چند وقت از اين محيط دور ميشه خيلي چيزها رو درنظرش عزيزتر ميکنه!!!
همهء اينها يکطرف وکيت کت خريدن از اتوماتهاي قطار و مکدونالد خوردن توي فرودگاه هم که اصلآ اين چند ساله عادت شده يکطرف!!!گشنه مون باشه يا نباشه چشممون که به مک دونالد فرودگاه ميخوره ناخودآگاه پامون سست ميشه...اما امان از موقعي که مسافر خداحافظي ميکنه و از گيت رد ميشه و آدم تنهاي تنها بايد تمام راه رو برگرده:(
غرض اينکه مونا جونم امشب برگشت ايران٫ازهمين الان هم دلم براي پري مهربونم کلي تنگ شده آخه قربونش برم مثل وجدان دوم منه و دائم در حال تربيت اخلاقي منه!!!خلاصه که خواهر جون گلم اميدوارم بهت کلي خوش بگذره و زود زودي برگردي:)

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ