سلام....
اصلآ نگران نباشيد من کاملآ حالم خوبه و همين دوروبرها هستم(چقدر خودمو تحويل گرفتم ها...همش تقصير اين
ويتني هيوستون است که با اين آهنگاش کلي احساس بهم دست داده...الان اهنگشو عوض ميکنم)...اصلآ حالا که اينطور شد وبلاگ
دنتيست رو باز ميکنم که آهنگش آرومه و اصلآ هم خاطره انگيزناک نيست....
ok حالا شد..جونم براتون بگه که من اين يک هفته اي که از حضور انورتون غايب بودم کلي بچهء مثبت و خوبي بودم و کلي کارهاي عام المنفعه انجام دادم بطوريکه اگر همين الانه جناب ملک الموت تشريف آورده بنده را Visit بنمايند جايگاهم درست ناف بهشت است يک ويلاي دوبلکس بااستخر ،جکوزي،زمين تنيس و غيره...جونم براتون بگه که علت اينهمه الطاف باريتعالي اين است که اولآ ديگه شبا تا بوق هاپوئه توي دنياي سايبر ولو نبودم که فرداش تا لنگ ظهر با بالش و پتو کشتي کج بگيرم و در نتيجه دعاي خير پدر و مادرمو بدرقهء راهم کردم که از دست قبضهاي تلفنم خون به جگر شده اند...ديگه اينکه داشتم براي هزار عدد از دوستان گرامي و عزيزم از
دانشگاه مهربون و نازم پذيرش ميگرفتم( اينجوري بهش ميگم تا زودتر به دوستام پذيرش بده وگرنه خودم تک تک آجرهاشو با همين ناخنهاي لاک زدهء قشنگم در ميارم و توي سر مسئول پذيرشي که دوست جونهاي منو رد کرده خورد ميکنم)...
ديگه اينکه در دنياي ادبيات غوطه ور شده بودم،حالا اگر منو خوب نشناسيد با خوندن اين جمله حتمآ فکر ميکنيد که منظورم از ادبيات نمايشنامه هاي شکسپير مرحوم است و يا شاهنامهء فردوسي و يا دستکم*اشعار سهراب سپهري اما زهي خيال باطل...من همونطور که فيلم ديدنم به آدميزاد جماعت نرفته و بجاي فيلمهاي عميقآ فلسفي و روانشناسانه و انسان شناسانه که مد شده ميرم و Shrek رو ميبينم و تازه با کمال پرروئي نقدش رو هم توي وبلاگم مينويسم...بجاي خوندن مثنوي معنوي و نمايشنامه هاي آرتور ميلر و...يک هفتهء تمام نشستم و انگاري که دارم براي کنکور درس ميخونم (با همون دقت وتمرکز)مجموعهء ماجراهاي
هري پاتر
رو خوندم!!!!
خوب بسه ديگه...اينقدرها هم خنده نداشت لطفآ نيشتان را ببنديد...ممنون.
تازه دلتون هم بسوزه خيلي هم خوب و جالب بود و خيلي خيلي هم چسبيد...از دوست بسيار عزيزم جناب professor snape هم يک عالمه
ممنون و تشکر که کتابهاشو بهم داد که بخونم...و تازه بهتر از همهء اينها رفتم يک عروسي جوادي اصل(از اونها که مهمونها با ميني بوس و وانت تشريف فرما ميشوند)..تا آخر شب مطلبشو مينويسم و پابليش ميکنم...
شنبه، شهریور ۱۶
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
بايگانی وبلاگ
-
▼
2002
(139)
-
▼
سپتامبر
(27)
- The Song Remembers When (written by Hugh Prestwood...
- How Do I Live (written by Diane Warren) How do I...
- ماجراهاي حضرت نوح و كشتي كذايي...
- رفتن و دور شدن سخته اما بعضي وقتها دعا ميکنم اين ي...
- طالع بيني موجود متناقضي بنام خرچنگ :خيلي حسّاس ،...
- يکهفته تمام. هفت روز تنهاي تنها توي تهراني که هر گ...
- ديدن بقاياي کهنه و رنگ و رو رفتهء زندگي شاهانهء د...
- در راستاي اينکه من آدم گيري هستم و فعلآ هم سوزنم ر...
- راستي يکي از بهترين گوينده هاي راديو Die Antenne و...
- مرسي پشتکار.... در ادامهء خوش شانسي هاي امروز (را...
- اولش Hystory اكسپلوررم ديوونه شد و ديگه هيچ صفحه ا...
- به دنبال كدامين افسانه ميگردي در اين بيغوله ردي ا...
- اينهايي که اين پائين نوشته شده شعر نو نيست پس لازم...
- دورهء جديد روزنامهء همشهري بويژه صفحات مياني آن ...
- اگر شما هم مثل من عادت داريد وقت جمع و جور کردن خ...
- دورهء جديد روزنامهء همشهري بويژه صفحات مياني آن ...
- دورهء جديد روزنامهء همشهري بويژه صفحات مياني آن...
- <!--webbot bot="ImageMap" text=" (361,204) (42...
- امروز رفتيم ديزين....ديدن كوهها و تپه هاي لخت و...
- در سالگرد حملات تروريستي به سازمان تجارت جهاني(...
- صداي Bryan Adams توي آرشيو آهنگهاي خاطره انگي...
- متني که در زير ميبينيد در جواب آخرين مطلب ...
- سلام.... اصلآ نگران نباشيد من کاملآ حالم خوبه و هم...
- ....
- حکم اعدام براي دفاع از ناموس و تبرئهء تاراج کنندگا...
- ميدونم که موفق ميشم اما خوب يکذره کوچولو ترس و نگر...
- سلام... نميدونم دربارهء سيل مخربي که چند وقت پي...
-
▼
سپتامبر
(27)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر