جمعه، اردیبهشت ۱۶

جمعه ها



نمیدانم تقصیر هوای ملس بهار است یا دویدنهای بی پایان روزهای هفته که صبح روز جمعه با هیچ ضرب و زوری از تختم کنده نمیشوم...از ساعت شش صبح همینطور از میون پلکهای نیمه باز آسمان را دید میزنم که هر لحظه برنگی در میاید ...بعد سروکلهء خورشید خانوم پیدا شود که با نازوکرشمه از پشت ساختمان اپرا سر بر میکند و اشعه هایش از پشت گنبد شیری رنگ آن تا پنجره های اتاق من را به یک چشم بهم زدن میپیمایند و بعد با طنازی هرچه تمامتر از لای پرده های تور گذر میکنند و توی اتاق میچرخند و روی دیوار روبرویی میرقصند و آدم را با رنگهای طلاییشان مسحور میکنند...

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ