بهار در شهرما
On your left you see the Parliament, then behind the Rathaus Park the enormous Neo-gothic Rathaus Town Hall.On your right the Burgtheater Palace Theater
خانوم میانسال خوش قیافه ای که توی تراموا کنار من ایستاده اینها رو با ته لهجهء اطریشی برای پیرمرد پیرزنهایی که راهنمایی تورشان را برعهده داشت بازگو میکنه و اونها هم با نگاههای کنجکاو سرشان را مرتب از چپ به راست و بلعکس میچرخانند تا هیچکدام از دیدنیهای سفر را از دست نداده باشند...
هوا که ملس میشه و خورشید که بالاخره از پشت ابرهای خاکستری در میاد و سبزی درختها که چشم رو خیره میکنه، شهر پر میشود از پیرزنها و پیرمردهایی که با شلوارک و کلاههای بامزه و کوله پشتی هایشان در گروههای کوچک و بزرگ پیاده روهای وسیع رینگ اشتراسه را پر میکنند... زوجهای جوانی که دست در دست هم توی Burg Garten قدم میزنند ویا چینیها و ژاپنیها که در گروههای چهار پنج نفری دوربین بدست همهء جزئیات را ثبت میکنند...
این که اول صبح باشد و در حال رفتن به دانشگاه باشی یا سر ظهر مشغول گاز زدن به ساندویچ یا شب در حال رفتن به خانه تفاوت چندانی ندارد چون همیشهء خدا یک نفر هست که جلویت را بگیرد و با نگاه پرسان و لهجهایتالیایی یا فرانسوی یا... ازتو سراغ خانهء فروید و یا نزدیکترین رستوران ایتالیایی و از همه بیشتر ساختمان اپرا را بگیرد...یک چند سالی که تابستان این دیار را دیده باشی کم کم یاد میگیری که به ایتالیایی دست و پا شکسته و حرکات دست و سر و ملغمه ای از انگلیسی و آلمانی راه را به شان نشان بدهی و باهاشان حتی چند جمله ای خوش و بش کنی...
توریستها جزئی از بهار و تابستان این دیارند هستند درست مثل بوته های گل رز در Volks Gartenکه هر سال این موقع چشم را نوازش میدهند و به شهر رنگ تازه ای میزنند ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر