شب يلدا
يعني ميخواهيد بگيد از ساعت هشت تا الان که ساعت يازده و نيمه فقط سه ساعت و نيم گذشته؟؟منکه باور نميکنم خودم شمردم فقط از ساعت هشت تا هشت و نيم به اندازهء دوساعت طول کشيد...تا عقربهء ساعت بياد و برسه به يکربع به نه هزار بار دکمهء Redial رو فشردم براي گرفتن دور از دسترس ترين شمارهء دنيا...تا ساعت به نه برسه هزار بار کانالهاي تلويزيون رو از نو دوره کردم...تا ساعت نه و نيم هرچي توي يخچال و کمد و قفسه هاي آشپزخونه داشتم درآوردم و دوباره سر صبر و حوصله چيدم!!و حالا از ساعت نه ونيم تا همين الان که يازده ونيمه هزار ساعت گذشته...
صد دفعه بيشتر طول و عرض اين اطاق را بالا و پائين کرده ام...هزار بار کشوهاي لباسم را مرتب کرده ام...صدبار بيشتر کتابهاي کتابخانه را جابجا کرده ام...هزار بار صفحه ها را بسته ام و باز کرده ام... دهمين استکان چايم را کنار گذاشته ام و ديوان حافظ را به اميد گشايشي براي هزارمين بار باز کرده ام و بسته ام...و ALICIA KEYS براي n امين بار ميخواندو تکرار ميکند:
But I don't want nothing at all
If it ain't you baby
If I ain't got you baby
Some people want diamond rings
Some just want everything
But everything means nothing
...If I ain't got you
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر