جمعه، دی ۲۲

ایام امتحان به روایت یک خرچنگ

ایام امتحان به روایت یک خرچنگ

دستکم سه تا دوست صمیمی تیرماهی دیگه دارم که اغلب کارهایشان را عینآ مثل خودم در دقیقه نود یا بقول یکی از بچه ها توی پانزده دقیقهء اضافی انجام میدهند...هربار که زیر فشار یک ددلاین جدید و یک برنامهء عقب افتاده قرار میگیرم باخودم میگویم که فقط همین یکبار و از دفعهء بعد وقتم را بهتر تقسیم میکنم و زودتر به برنامه هایم سرو سامان میدهم اما باز هم همین آش و همین کاسه است...توی همین ترمی که دو سه هفتهء دیگر به حول و قوهء الهی تمام میشود به اندازهء تمامی سالهای تحصیلم بیخوابی داشته ام...این ماجرا وقتی جالب میشود که بدانید من کلآ آدم شب بیداری هستم و معمولآ عصرها یا نزدیک صبح دو سه ساعت میخوابم و طی ترم جاری همین امکان هم نداشتم و چه بسا مجبور میشدم دو شب متوالی به ضرب و زور قهوه وچای سیاه بیدار بمانم...
این هفته هم به مناسبت شروع سال جدید دستکم هفتاد درصد کلاسهایم را بای نحو کان دودر کرده ام و یا توی خانه مشغول مقاله نوشتن بوده ام و یا توی کتابخانه مشغول درس خواندن...البته از این شرایط اصلآ ناراضی نیستم و به شخصه در زیر فشار استرس کارایی ام هم بالاتر میرود مشکل اما آنجاست که در این مدت اخلاقم به هیچ وجه به آدمیزاد نمیرود و ناخودآگاه از همه میبرم و ارتباطات انسانی ام را به صفر میرسانم چون در غیر اینصورت آدمهای اطرافم را با گیجی و حواس پرتی هایم و بی توجهی ام میرنجانم...
تازگی ها اما دارم به توصیه ای که کوزه توی یکی از پستهایش کرده بود عمل میکنم و در ایام تعطیلات و آخر هفته کمتر به درس و مشخ میپردازم و سعی میکنم کمی استراحت کنم و باید اذعان کنم که این روش چندان هم ناموفق نیست...حداقلش این است که آخر هفته ها سراغی از دوستان و خانواده میگیرم و فیلم میبینم و کافه گردی میکنم و انرژی میگیرم برای اینکه طی هفته توی کتابخونه سنگر بگیرم...

پانوشت: الان که فکرش را میکنم میبینم طی دستکم سه ترم گذشته ایام امتحان را به اتفاق همین دوسه تا دوست تیرماهی ام توی کتابخانه گذراندیم ( به استثنای یک فروردین ماهی دوست داشتنی که حتی توی استرس ایام امتحان هم آرامشش را از دست نمیدهد!)

پانوشت دوم: برنامهء جدید آخر هفته ها فعلآ ورق بازی توی کافهء محبوب من روبروی دانشکاه است!

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ