یکشنبه، بهمن ۱

وبلاگنویسی در دوران انقلاب

وبلاگنویسی در دوران انقلاب


مریم می­گوید که آخوندی به نام خوینی یا خوینیها در محوطهٌ رو به روی در سفارت نماز جماعت گذاشته است. از دفتر خمینی با این افراد در تماسند. سوای موسوی خوینی یا خوینیها دو آخوند دیگر، آیت­الله منتظری و آیت­الله طاهری، از گروگان گیری حمایت کرده­اند.

می­گویم، «پس در واقع مقامات رسمی آدم دزدی کردن!»

«اینطور بوش میاد.»

می­پرسم، «خبرا که موثقه؟ از کجا گیرشون آوردی؟»

می­گوید، «پنج دقیقه که دم سفارت وایسی، همه برات میگن. هنوز اونجا غلغله اس.»

با اعتراض می­گویم، «پس بالأخره رفتی اونورا!»

می­خندد و می­گوید،‌ «ولی می بینی که صحیحو سالمم. یکدونه تیر ام کسی در نکرده - فقط چند تا گاز اشک آور تو کار بوده. برای همین ام مردم با خیال تخت اونجان و کرکری میخونن!»

«سربازای گارد سفارت چی شدن؟»

مریم می­گوید، «اونام جزو گروگانان.»

«خیال می­کنی عکس العمل امریکا چی باشه؟ این اولین باره که یه دولت، یه کشور، یه رژیم - که خود امریکا اونطوری با عجله به رسمیت شناخته - علناً گروگانگیری کرده. کیا رو؟ یه عده دیپلماتو که به هر حال باید مصونیت سیاسی داشته باشن!»

مریم می­گوید،‌ «حتماً عکس العمل شدید نشون میدن - حرف توش نیست.»

«یعنی کار به بمباران و جنگ و این حرفام فکر می­کنی بکشه؟»

«تا فردا که تو قراره بری که نه!»


نام مهشید امیر شاهی را اولین بار در یکی از برنامه های جمعه شبهای رادیو آمریکا شنیدم...معرفی کتابهایش بود و گویندهء برنامهء ادبی صدای آمریکا با صدای گرمش قسمتهایی از کتاب در حضر و در سفر امیر شاهی را میخواند که یکی روزنگاریهای نویسنده در روزهای انقلاب است در ایران و دیگری حکایت سالهای هجران است در خارج از کشور...لحن نویسنده در هردو کتاب بسیار روان و پرکشش است...در حضر را که میخواندم باخودم فکرمیکردم که اگر وبلاگنویسی در دوران انقلاب باب بود وبلاگ روزنوشته های امیر شاهی پرخواننده ترین میشد.

زنی میانه سال و مقنعه به سر و بد شکل، از داخل اطاقکی که جلوش پردهٌ مشمعی آویزان است بیرون می­آید و می­گوید، «بعله؟ برادر با من بودین؟»

ریشو می­گوید، «این توها چیزی نداره - خودشو بگرد.»

دنبال زن به درون اطاقک می­روم. صدای پای مسافرین دیگری را، که پشت سر من گذرنامه­ها را گرفته­اند و برای بازرسی چمدان­ها وارد هال شده­اند، می­شنوم و صدای فریاد پاسدار را که به کسی می­گوید، «اهوی! کجا؟ صبر کن! هنوز نگشتمت! همینطور سرشو انداخته پائین داره میره! انگار اینجا طویله اس!»

کیف­ها و کتاب و پالتو را ناگزیر زمین می­گذارم - چون جای دیگری نیست - و منتظر می­مانم. زن تفتیش را از پشت سر شروع می­کند. از روی بلوز پشمی، کش پائین پستانبندم را می­کشد و رها می­کند و می­گوید،‌ «اینو وا کن!» و خودش روی پاشنهٌ پا می­نشیند و لبهٌ دامنم را سانتیمتر به سانتیمتر دستمالی می­کند.

برای باز کردن قزن قفلی­های سینه بند، در حال کلنجارم. یکی از قلاب­های نر که باز شده به نخی از بلوزم گیر کرده است و جدا کردن قزن­های نر و مادهٌ دوم را غیر ممکن ساخته است. در تلاشی که، با عصبانیت برای رها کردن بلوز از قلاب و قزن از پستانبند،‌ می­کنم دست­ها و حواسم در هم گره خورده است.

ناگهان انگشتان زبر زن را روی ران­هایم حس می­کنم و بلافاصله در دو طرف زیر جامه­ام و قبل از آنکه بتوانم واکنشی نشان دهم حرکت سریع دست­ها شورت را تا روی قوزک پایم پائین کشیده است، با مهارت دست آزموده­ای که پانسمانی را از روی جراحتی می­کند - ولی نه به منظور تعویض تنظیف بلکه با بی رحمی پرلذتی فقط برای مشاهدهٌ آن لحظهٌ درد شدید و به قصد بی پناه و بی حفاظ گذاشتن زخم...

۲ نظر:

Unknown گفت...

آیت‌الله منتظری پدر انقلاب اسلامی فرمودند: 
حفظ نظام مقدمه ‌است برای حفظ و انجام دستورات اسلامی. اگر بنا باشد به بهانه حفظ نظام، اقدامات ضد اسلامی انجام شود، نه نظام خواهد ماند نه اسلام
بسیجیها برادران و پدران ما هستند ‌ای برادر بسیجی‌آیا وجدانا شما قبول دارید رفتار شما به مردم مسلمان ما، رفتار اسلامی هست
چطور این جمهوریه عزیز اسلامی ما دو‌ام خواهد آورد وقتی‌رفتار دولت با مردم مسلمان ما کاملا غیر اسلامی هست

Unknown گفت...

آیت‌الله منتظری پدر انقلاب اسلامی فرمودند: 
حفظ نظام مقدمه ‌است برای حفظ و انجام دستورات اسلامی. اگر بنا باشد به بهانه حفظ نظام، اقدامات ضد اسلامی انجام شود، نه نظام خواهد ماند نه اسلام
بسیجیها برادران و پدران ما هستند ‌ای برادر بسیجی‌آیا وجدانا شما قبول دارید رفتار شما به مردم مسلمان ما، رفتار اسلامی هست
چطور این جمهوریه عزیز اسلامی ما دو‌ام خواهد آورد وقتی‌رفتار دولت با مردم مسلمان ما کاملا غیر اسلامی هست

بايگانی وبلاگ