دوشنبه، مهر ۱۳

سوء تفاهم فرهنگي

سوء تفاهم فرهنگي


تفاوت فرهنگي يه جاهايي کار دست آدم ميده يعني يک کاري که در يک جامعه کاملآ عادي و چه بسا پسنديده است در جامعهء ديگر غير عادي و يا حتي نا پسند جلوه ميکند و حه بسا آدمهايي که بخاطر عدم آشنايي با استريو تيپهاي رايج در جوامع گوناگون قرباني سوء تفهم فرهنگي ميشوند٫نمونه زنده اش هم اين خواهر من:
اين موناي ما خيلي بچه مثبته فکرشو بکنيد٫ الان سه چهارساله اومده فرنگستون هنوز ابروهاشو ور نداشته هرچي هم موقع خريد لباس و کفش ميبردمش قسمت لباسهاي دخترونه و بهش اصرار ميکردم گوشش بدهکار نبود و توي همهء اين دوسه سال غير از جين و تي شرت هيچي نميبوشيد موهاشم هميشهء خدا کوتاه و مدلهاي پسرانه بود ميگفت غير از اين باشه حواسم پرت میشه و از درسو مشق ميفتم خلاصه Dream همهء پدر مادرهاي ايراني!!! درس خون و زبرو زرنگ و در عين حال ساده و بي آلايش...

چند وقت پيش با يکي از دختر هاي همگروه من در کلاسهاي علوم سياسي٫که از قضا ي روزگار همجنسگرا است جايي قرار داشتيم و از قضا اين خواهرک بنده هم سروکله اش بيدا شد و همگروهي من به ديدن مونا انگار ليلي گمشده اش را پيدا کرده باشد دهانش يک متر و نيم باز شد!!!!
من که ديدم اوضاع شديدآ خيط است و اگر نجنبم خواهرم از دست ميرود و خودم آق والدين ميشم که اين چه داماد...امم عروسي است که براي ما جور کرده اي!!!تمرين درسي را نصفه نيمه رها کردم و عين اين برادرهاي غيرتي زير بغل همشيره را گرفتم و جيم شديم:)

جونم براتون بگه که از اونروز اين بندهء خدا مدام پيغام وپسغام ميدهد که باشو بيا فلانجا و بريم فلان کافي شاپ و بريم بسکتبال بازي کنيم و ضمنآ خواهرت را هم بياور و منهم بهش وعدهء سرخرمن ميدهم که حالا باشد براي بعد از امتحانها!!!

اما نتيجهء اخلاقي داستان اينکه مونا خانوم قصهء ما براي اولين بار در عمر بيست و چهارساله اش بلوز دخترانه به تن ميکند و به محض اينکه پاي من به اينجا رسيد گير داد که ابروهايش را برايش بردارم و چپ و راست هم در حال ناخنک زدن به وسايل آرايش من است و کلي خانـــــــــــــــــــــــــوم شده ;)

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ